بخشی از نوشتار خانم نادره افشاری با عنوان: ( پیرامون «استفتاء» شاهزاده رضا پهلوی )

... , ...
این روزها شاهزاده رضا پهلوی نوشته ای را منتشر کرده، و با لحن «طنزگونه»ای فتوا و الهیات ملایان حاکم بر ایران را به پرسش کشیده است که اینان با استناد به کدامین «الهیات» و با تقدیس نام کدامین «قدیس» دانشجویان را از پنجره های خوابگاههای دانشجویی به بیرون پرتاب میکنند و «قرباً الی الله» میگویند؟!
دوستی دارم که خود سالها به اسلام خشن این سنخ ملایان باور داشته، و بعدها که دیگر به «راسیونالیسم» روی آورده، زیر ضرب یکی از یاران دیرینش شکنجه میشده و آن یار دیرینی که دیگر «بازجوی عزیز» شده بود [یا هنوز هم هست] نخست وضو میگرفته، بعد دو رکعت شلاق میخ دار بر تن جوان این دوست فرو میآورده – دوسال تمام – بیش از 5000 ضربه ی تسمه ی حکومت اسلامی - و... کدامین ِ ماست که این «رذالت»ها را که با نام دین و اعتقادات شهروندان بر ایشان تحمیل میشود، به یاد نداشته باشد، و در تداوم همان «سیره ی نکره ی حکومت اسلامی» از بازتکرار آن جنایات، در این روزها و پس از دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری، خشمگین نشده و اشکها نریخته باشد؟!

حتما دوستان این روزها طنزگونه ی «دو رکعت تجاوز جنسی میکنیم، واجب، قرباً الی الله!» را دیده و خوانده اند و لابد لبخندکی هم بر سرنوشت کمدی ما در حصار شبیخون این ملایان حکومتی زده اند؟!


اما «استفتاء» شاهزاده در واقع نمایش تقابل مدرنیته با فاشیسم دینی، تمامیت طلبی مذهبی و رذالت اسلام حکومتی است که این روزها دیگر صدای «خودیها» و باورمندان به این آئین حکومتی را هم درآورده است. نمونه اش نوشته ها و «فتواهای» حسینعلی منتظری، و به ویژه نوشته ی تازه منتشر شده ی عبدالکریم سروش است؛ هرچند که این فرد هم از سوی آمران حکومتی «مرتد» اعلام شده و معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارش باشد؟!

اما نوشته ی شاهزاده رضا پهلوی، بیش از هرچیز فریاد نسل تازه ای است که در قرن بیست و یکم دیگر نمیخواهد «گوشت لخم دم توپ» اسلامیون حکومتی باشد. این نسل که اینک صدای مدرن و متمدن و غیرآلوده اش به ایدئولوژیهای کهنه و از دور خارج شده ی دینی/لنینی را از دهان شاهزاده میشنویم، در همان بیان عطاملک جوینی که «آمدند و کشتند و سوختند و بردند...» جان کلامش را نوشته است که... این مهاجمان اسلامی، شوربختانه هنوز نرفته اند، اما خواهند رفت؛ چرا که به قول همان فیلسوف حکومتیِ و فعلا مرتد اعلام شده، «عبدالکریم سروش» تشت رسوایی اش از بام حکومتی به زیر افتاده و تمامی آبروی نداشته اش به باد فنا رفته است. گریه ها و فریبکاریهای نایب قائد نااعظم حکومت اسلامی در نمایش دینی/حکومتی جمعه «یازدهم سپتامبر» [چه تصادف نامیمونی] را باید زاری این فرد بر مزار رویاهای از دست رفته ای دانست که اگر چه همچنان در بستر مرگ، دست و پایی میزند و برای «ابقای» وجود نامتعارفش، انواع داروهای تقویتی پول و شکنجه و دادگاه را «استعمال» میکند، اما رفتنی است؛ چون عمرش به سر آمده است.

«سخن شاهزاده رضا پهلوی با روحانیون وابسته به حکومت» و به قولی «استفتاء» ایشان از حاکمان اسلامی را باید پس از سرنگونی ی کلیت حکومت اسلامی، بر پیکره ی مجسمه ی آزادی، شهروندسالاری و مدرنیته در ایران فردای بدون اسلام حکومتی، بر سنگ مرمرینی حک کرد و با این کار تاریخا و برای همیشه «الهیات» انسان کش و عقب مانده و فاشیست اسلام حکومتی را که به جای پاسخی منطقی برای جنایاتش، از شاهزاده «امتحان قران/شرعیات» میکند، به سخره گرفت...

- - -
میتوانید نوشتار کامل خانم افشاری را اینجا بخوانید: ایران ب ب ب - Iran BBB

هیچ نظری موجود نیست: