...
یک راه سوم
چهار سال پیش هوشنگ امیراحمدی، مهندس کشاورزی، از ایالت نیوجرسی آمریکا نامزدی خود را از طریق وکیل با سخنانی مشابه برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی که در تابستان 1384 برگذار شد، اعلام کرد تا با راهی که پیشنهاد می کرد همه مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران را حل کند.
رقبای امیراحمدی، اگر صلاحیت اش توسط شورای نگهبان تأیید می شد، افرادی مانند رفسنجانی و کروبی و معین و احمدی نژاد می بودند. درباره رأی دهندگانش، چون هرگز به آن مرحله نرسید، طبیعتا نمی توان چیزی گفت. لیکن او نیز در گفتگوهایی که در منابع داخلی و صدای آمریکا منتشر شد، روی پشتیبانی «ملت» حساب می کرد و معتقد بود شورای نگهبان با تأیید نکردن «امیراحمدی» که بین مردم خیلی شناخته شده است، خود را زیر سئوال می برد! شورای نگهبان امیراحمدی را تأیید نکرد و چیزی هم که از همان اول زیر سئوال بود، جا نداشت که بیش از این زیر سئوال برود.
امیراحمدی اینور و آنور زیاد حرف زده است، ولی در گفتگویی با «عصر ایران» در تابستان 87 گفته که قصه نویس بوده، روزنامه نگار بوده، با صمد بهرنگی بوده، از بچه های سیاهکل بوده، «رییس چغندرکاری» بوده، سخنرانی اش در «ماه مه 67» به پذیرفته شدن قطعنامه 598 و پایان جنگ انجامیده، بحث جامعه مدنی را او به ایران آورده و بانی رابطه جمهوری اسلامی و آمریکا، اگر سر بگیرد، او بوده است.
به نظر می رسد مجموعه ای از سخنان و کنش های سیاسی، به ویژه در موسم رأی گیری ، جای خالی تحلیل روانکاوانه را بیش از پیش آشکار می سازد. حتی نظر و رفتار انتخاباتی به اصطلاح روشنفکران و نخبگان جامعه نیز گاه بیش از آنکه به تحلیل سیاسی نیاز داشته باشد، نیازمند روانکاوی و بررسی فرهنگی است.
مهم اما این است که ارائه یک راه جدید، یک راه دیگر، یک راه سوم، راهی که نه این باشد و نه آن، راهی که «تغییر» به همراه داشته باشد، در پنج شش سال اخیر حتی به شعار انتخاباتی تبدیل شده است. موج عظیم مردمی که به خاطر «تغییر» بیش از دوازده سال پیش محمد خاتمی را بر شانه های خود بر مسند ریاست جمهوری اسلامی نشاندند تا وی آن «تغییر» را تحقق بخشد، در واقع همان راه بود که به ویژه زنان و جوانان و جامعه مدنی ایران به سویش شتافتند. یک راه سوم که مردم در پیش گرفته بودند، بدون آنکه این امکان را داشته باشند فرد مناسبی را برای پیمودنش انتخاب کنند چرا که چنین فردی از یک سو امکان ندارد از صافی شورای نگهبان رد شود و از سوی دیگر اگر هم رد شد، به دلیل تنگناهای قانونی و ساختاری نمی تواند در آن پیش رود. امروز نیز بهترین افراد «دو بال نظام» (اصطلاح سیدعلی خامنه ای رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی درباره دو گروه خودی و رقیب درون نظام) کسانی مانند رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد، لاریجانی، ولایتی، قالیباف، معین، کروبی، کرباسچی و امثالهم هستند. قطعا میان این افراد و توانایی هایشان از نظر شخصی و حتی سیاسی تفاوت وجود دارد. مجموعه اینها اما در چهارچوب نظام اسلامی جای می گیرند و توان سیاسی و بنیه فکری آنها نیز چیزی خارج از چهارچوب این نظام یا نیست و یا نمی تواند باشد. از همین رو آنها و هم چنین نامزدهای مستقل، هر شعار انتخاباتی از جمله راه سوم و موج سوم و غیره که انتخاب کنند، نمی توانند فراتر از راهی که جمهوری اسلامی پیش پایشان می گذارد، بپیمایند. با تأکید چندباره بر اینکه هیچ کدام از این نامزدها نیز اساسا قصد فراتر رفتن از جمهوری اسلامی را ندارند، وگرنه نمی توانند در «انتخابات» رژیم شرکت کنند. همین واقعیت، پوچی و بن بست محتوم راه سوم و موج سوم تبلیغاتی آنها را نشان می دهد. نه تنها راه سومی که قرار است «اصلاح» و «انقلاب» را پشت سر بنهد، بلکه راه «بازگشت به اصلاح» و «بازگشت به انقلاب» نیز جز به بن بست و در جا زدن در گذشته نمی انجامد.
امروز تنها یک خیزش عظیم مردمی می تواند معادلات درونی رأی گیری های نظام را در هم بشکند و آن را به عقب نشینی وا دارد. هنگامی که سالها پیش رضا پهلوی «راه سوم» را مطرح کرد از آن تصور روشنی در سیاست خارجی و داخلی داشت. او با توجه به همین نقش انکارناپذیر مردم بود که این راه سوم را به مثابه نوید «تغییر» و «نسیم دگرگونی» مطرح کرد. رضا پهلوی تا کنون هرگز یک تنه ادعای نجات ملت و مملکت را نکرده، و هرگز حاضر نشده در هیچ چهارچوبی، نه سلطنت طلبی، نه جمهوری خواهی و نه جمهوری اسلامی، خود را منجی معرفی کند، و این در حالیست که از کسانی که چنین ادعاهایی را مطرح می کنند، به مراتب از شرایط مناسب تری برخوردار است.
از همین رو، امروز، جاری شدن اصطلاحاتی چون «راه سوم» و «تغییر» در میان کسانی که معتقدند حتی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و با همین قانون اساسی نیز می توان راه سومی در پیش گرفت و تغییراتی به وجود آورد، نه تنها انحراف از آن راه و تغییر نیست بلکه از یک سو به گسترش درک ضرورت در پیش گرفتن «راه سوم» و «تغییر» یاری می رساند و از سوی دیگر بیانگر این نکته مهم است که هر شعاری، اگر درست باشد، دیر یا زود، سرانجام خود را حتی بر طیف های مختلف نظام، از نامزدهای ریاست جمهوری اسلامی و نمایندگان مجلس تا مدافعان و لابی گران نظام، تحمیل می کند. و این نخستین بار است که اهمیت یک شعار انتخاباتی که ماهها پیش از آن بر سر زبان ها افتاده است، بسی بیش از خود «انتخابات» است: راه سوم و ضرورت تغییر. شعاری که اگرچه بسی دیر لیکن سرانجام به میان مردم راه پیدا می کند و آن هم توسط خود جمهوری اسلامی!
26 فوریه 2009
سایت ژورناليست : The journalist, iranian political, social and cultural bulletin in exile
یک راه سوم
چهار سال پیش هوشنگ امیراحمدی، مهندس کشاورزی، از ایالت نیوجرسی آمریکا نامزدی خود را از طریق وکیل با سخنانی مشابه برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی که در تابستان 1384 برگذار شد، اعلام کرد تا با راهی که پیشنهاد می کرد همه مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران را حل کند.
رقبای امیراحمدی، اگر صلاحیت اش توسط شورای نگهبان تأیید می شد، افرادی مانند رفسنجانی و کروبی و معین و احمدی نژاد می بودند. درباره رأی دهندگانش، چون هرگز به آن مرحله نرسید، طبیعتا نمی توان چیزی گفت. لیکن او نیز در گفتگوهایی که در منابع داخلی و صدای آمریکا منتشر شد، روی پشتیبانی «ملت» حساب می کرد و معتقد بود شورای نگهبان با تأیید نکردن «امیراحمدی» که بین مردم خیلی شناخته شده است، خود را زیر سئوال می برد! شورای نگهبان امیراحمدی را تأیید نکرد و چیزی هم که از همان اول زیر سئوال بود، جا نداشت که بیش از این زیر سئوال برود.
امیراحمدی اینور و آنور زیاد حرف زده است، ولی در گفتگویی با «عصر ایران» در تابستان 87 گفته که قصه نویس بوده، روزنامه نگار بوده، با صمد بهرنگی بوده، از بچه های سیاهکل بوده، «رییس چغندرکاری» بوده، سخنرانی اش در «ماه مه 67» به پذیرفته شدن قطعنامه 598 و پایان جنگ انجامیده، بحث جامعه مدنی را او به ایران آورده و بانی رابطه جمهوری اسلامی و آمریکا، اگر سر بگیرد، او بوده است.
به نظر می رسد مجموعه ای از سخنان و کنش های سیاسی، به ویژه در موسم رأی گیری ، جای خالی تحلیل روانکاوانه را بیش از پیش آشکار می سازد. حتی نظر و رفتار انتخاباتی به اصطلاح روشنفکران و نخبگان جامعه نیز گاه بیش از آنکه به تحلیل سیاسی نیاز داشته باشد، نیازمند روانکاوی و بررسی فرهنگی است.
مهم اما این است که ارائه یک راه جدید، یک راه دیگر، یک راه سوم، راهی که نه این باشد و نه آن، راهی که «تغییر» به همراه داشته باشد، در پنج شش سال اخیر حتی به شعار انتخاباتی تبدیل شده است. موج عظیم مردمی که به خاطر «تغییر» بیش از دوازده سال پیش محمد خاتمی را بر شانه های خود بر مسند ریاست جمهوری اسلامی نشاندند تا وی آن «تغییر» را تحقق بخشد، در واقع همان راه بود که به ویژه زنان و جوانان و جامعه مدنی ایران به سویش شتافتند. یک راه سوم که مردم در پیش گرفته بودند، بدون آنکه این امکان را داشته باشند فرد مناسبی را برای پیمودنش انتخاب کنند چرا که چنین فردی از یک سو امکان ندارد از صافی شورای نگهبان رد شود و از سوی دیگر اگر هم رد شد، به دلیل تنگناهای قانونی و ساختاری نمی تواند در آن پیش رود. امروز نیز بهترین افراد «دو بال نظام» (اصطلاح سیدعلی خامنه ای رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی درباره دو گروه خودی و رقیب درون نظام) کسانی مانند رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد، لاریجانی، ولایتی، قالیباف، معین، کروبی، کرباسچی و امثالهم هستند. قطعا میان این افراد و توانایی هایشان از نظر شخصی و حتی سیاسی تفاوت وجود دارد. مجموعه اینها اما در چهارچوب نظام اسلامی جای می گیرند و توان سیاسی و بنیه فکری آنها نیز چیزی خارج از چهارچوب این نظام یا نیست و یا نمی تواند باشد. از همین رو آنها و هم چنین نامزدهای مستقل، هر شعار انتخاباتی از جمله راه سوم و موج سوم و غیره که انتخاب کنند، نمی توانند فراتر از راهی که جمهوری اسلامی پیش پایشان می گذارد، بپیمایند. با تأکید چندباره بر اینکه هیچ کدام از این نامزدها نیز اساسا قصد فراتر رفتن از جمهوری اسلامی را ندارند، وگرنه نمی توانند در «انتخابات» رژیم شرکت کنند. همین واقعیت، پوچی و بن بست محتوم راه سوم و موج سوم تبلیغاتی آنها را نشان می دهد. نه تنها راه سومی که قرار است «اصلاح» و «انقلاب» را پشت سر بنهد، بلکه راه «بازگشت به اصلاح» و «بازگشت به انقلاب» نیز جز به بن بست و در جا زدن در گذشته نمی انجامد.
امروز تنها یک خیزش عظیم مردمی می تواند معادلات درونی رأی گیری های نظام را در هم بشکند و آن را به عقب نشینی وا دارد. هنگامی که سالها پیش رضا پهلوی «راه سوم» را مطرح کرد از آن تصور روشنی در سیاست خارجی و داخلی داشت. او با توجه به همین نقش انکارناپذیر مردم بود که این راه سوم را به مثابه نوید «تغییر» و «نسیم دگرگونی» مطرح کرد. رضا پهلوی تا کنون هرگز یک تنه ادعای نجات ملت و مملکت را نکرده، و هرگز حاضر نشده در هیچ چهارچوبی، نه سلطنت طلبی، نه جمهوری خواهی و نه جمهوری اسلامی، خود را منجی معرفی کند، و این در حالیست که از کسانی که چنین ادعاهایی را مطرح می کنند، به مراتب از شرایط مناسب تری برخوردار است.
از همین رو، امروز، جاری شدن اصطلاحاتی چون «راه سوم» و «تغییر» در میان کسانی که معتقدند حتی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و با همین قانون اساسی نیز می توان راه سومی در پیش گرفت و تغییراتی به وجود آورد، نه تنها انحراف از آن راه و تغییر نیست بلکه از یک سو به گسترش درک ضرورت در پیش گرفتن «راه سوم» و «تغییر» یاری می رساند و از سوی دیگر بیانگر این نکته مهم است که هر شعاری، اگر درست باشد، دیر یا زود، سرانجام خود را حتی بر طیف های مختلف نظام، از نامزدهای ریاست جمهوری اسلامی و نمایندگان مجلس تا مدافعان و لابی گران نظام، تحمیل می کند. و این نخستین بار است که اهمیت یک شعار انتخاباتی که ماهها پیش از آن بر سر زبان ها افتاده است، بسی بیش از خود «انتخابات» است: راه سوم و ضرورت تغییر. شعاری که اگرچه بسی دیر لیکن سرانجام به میان مردم راه پیدا می کند و آن هم توسط خود جمهوری اسلامی!
26 فوریه 2009
سایت ژورناليست : The journalist, iranian political, social and cultural bulletin in exile
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر