بخشی از تمدن بزرگ ایران را در پاریس ببینید !

موزه ی لوور يكی از بزرگترين موزه های جهان در انتهای خيابان شانزه ليزه پاريس قراردارد که با گذشت زمان در سال ۱۷۹۳ ميلادی از يك كاخ سلطنتی به موزه ملی كشور فرانسه تبديل گرديد ؛
اين موزه دارای چهار طبقه زيرزمينی است كه دارای قسمتهای مختلفی از جمله مصر، ايران و اروپاست ؛ درقسمت ايران تعدادی از مهم ترین و زیبا ترین آثار تخت جمشید قرار دارد ؛ اینجا می توان سرستون های تخت جمشيد را که تقریبا كامل و دست نخورده هستند مشاهده كرد و همچنین آثار رنگی تخت جمشيد را ، که بسیار دیدنیست ؛؛ به راستی وجود بخش تاريخ ايران اعتبار و شکوه خاصی به اين موزه بخشیده است كه نمونه آن را در كمتر جايی می توان دید ؛

-------------------------------- ---منبع : -[IranProud]------------------------------------------

اجداد باراک اوباما " ایرانی و اهل بوشهر بودند !! طنز نوشته ای که روزنامه حکومتی کیهان آن را جدی گرفت !


چندی پیش یک سایت به نام « آی طنز » نوشته ای با عنوان " آخرين تحقيقات تاريخ پژوهان آمريكايي نشان داد ، اوباما ايراني است ! " انتشار داد که روزنامه کیهان تهران آن را به عنوان یک خبر موثق در بخش اخبار خارجی سایت خود گذاشته است ! روزنامه چی های کیهان حتا فهم این را نداشته اند که خبرگذاری ای به نام آسوشیتد نیوز وجود ندارد و آنچه هست " آسوشیتد پرس " است ! و یا اینکه رندی کرده اند ؛

در زیر اصل مطلب را از روزنامه کیهان بخوانید :


منابع موثق خبري مي گويند، هيچ مي دانيد كه سناتور « باراك اوباما » ي آمريكايي كه شايد « بختش بزند » و رئيس جمهور هم شود ، ايراني الاصل « از آب » درآمده است ؛
در واقع ، آن طور كه « ايتارتاس » گزارش مي كند ، گزارش « آسو شیتد نيوز » به ما مي گويد كه شخصي به اسم دكتر « اندي واسهول » از موسسه تحقيقات تاريخي دانشگاه معتبر « ام،آي،تي » آمريكا ، اعلام كرده كه طبق تحقيقاتش ، « باراك حسين اوباما » اصلا اهل جنوب ايران و شيعه است ! به عبارت ديگر ، اصل و نسبش همان خانواده معروف « اوباما »ي « بوشهر » است كه در دوران قاجاريه جلاي وطن كرده و طي چند نسل سر از آمريكا درآورده است ! به اين ترتيب كه ، جد بزرگش در واقع « ميرحسن خان اوبامايي » كه از ميرآب هاي معروف « بوشهر » بوده ( و به همين خاطر هم اسمش « او باما » يا « آب با ما » بوده ) ، بعد از يك نزاع خونين با سقاباشي «ناصرالدين شاه قاجار» از اين شهر فرار كرده و به مرز عثماني مي رود و بعدش ، در « حلبچه » به عنوان تاجر زردچوبه و سپس به عنوان تاجر زعفران فعاليت كرده و رفته « حلب » ( در سوريه فعلي )! ظاهرا ، « ميرحسن خان » همانجا هم فوت مي كند و پسرش ، « علي اصغر اوباما » به خاطر ضديت اهالي عثماني با شيعيان ايراني ، راه « طرابلس » را پيش مي گيرد و آنجا به تجارت تنباكو مشغول مي شود! اما، بعد از اينكه قليان چاق كردن در آنجا ممنوع مي شود، اين خانواده هم « تكه پاره » شده و هر « تكه اش » به جايي مهاجرت كرده است ! مي گويند ، حالا اين وسط پدربزرگ « حسين » كمي قبل از جنگ جهاني دوم مي آيد و به همراه خانواده اش به جنوب غربي آفريقا مهاجرت و براي امرار معاش هم از پشم شتر پارچه درست مي كند طوري كه ، بعد از جنگ « برك » ( همان « باراك » ) ايراني كلي محبوبيت پيدا مي كند و شهرتش به آمريكا و به گوش معاون شهردار « واشنگتن » مي رسد ، كه او را به « لس آنجلس » دعوت مي كند ! خلاصه ، اين جوري مي شود كه جناب پدربزرگ در تگزاس مستقر مي شود و به توليد و تجارت « برك » مي پردازد ، اما چون واردات شتر و پشمش به آمريكا ممنوع مي شود ، او هم ورشكسته مي شود ! گزارش ها باز هم مي گويند ، پدر « باراك » كه اسمش « حسين اوباما » بوده ، بعد از مدرسه و دانشگاه تابعيت ايراني - آمريكايي مي گيرد و بعدش هم با يك دختر مسيحي ازدواج مي كند و به اصرار همسر و خانواده همسرش دينش مي شود « اسلامي - مسيحي »! و چون نمي تواند اسم ايراني روي پسرش بگذارد ، پس اسمش را مي گذارد « باراك » ( همان « برك ») و اسم خودش را در اسم بچه مي گنجاند ( باراك حسين اوباما ) ؛ حالا ، مي گويند افشاي اين موضوع مي تواند كلي دردسر براي آينده سياسي جناب « اوباما »ي آمريكايي درست كند !
بهرحال ، تا حالا كه خود « اوباما » كه خودش را كشته تا حمايت صهيونيست ها را جلب كند ، در اين مورد اظهارنظري نكرده است .
¤ سرويس خارجي كيهان

لینک به روزنامه کیهان : « آسوشيتد نيوز: اجداد اوباما ايراني و اهل بوشهر بوده اند »

پرس پولیس ، نامی که آخوندها از آن می ترسند !

حکومت ممکن است بتواند ـ چنانکه در برخی موارد توانسته است ـ دره ی بلاغی را غرق کند و آثار هفت هزار ساله ی تمدن ايران را به آب ببندد ، یا بتواند نقش برجسته های تخت جمشيد ( پارسه ، پرسپوليس ) را با تيشه بتراشد و بشکند و فيلمسازان را اجازه دهد تا بر در و ديوارش رنگ بپاشند ، يا آرامگاه کورش بزرگ را در معرض رطوبت و هجوم گلسنگ ها رها کند ، و يا نام باشگاه پرسوليس را عوض کند و دلخوش باشد که به « پيروزی » رسيده است ; اما اکنون با پديده ای روبروست که نه می شود آن را به آب بست و نه با تيشه خراشيد و نه ويران ساخت ; اکنون پاسارگاد و پرسپوليس و تخت و جمشيد و کورش ، نام هائی هستند که جدا از نمادها و نمودهای مادی خويش ، در قلب ها و مغزهای ايرانيانی که به وطن و هويت خويش می انديشند و با چنگ و دندان از آنها محافظت می کنند ، سرشار از مفاهيم و معانی و تجربه هائی زندگی ساز و هويت بخش اند و حکومت ها ، با بخشنامه ها و لشگرکشی هاشان نمی توانند آنها را پاک و محو کرده و به دست فراموشی بسپارند ;

« هشداری به آقای علی خامنه ای و دستیارانشان »

من نیز، همانند اکثریت قاطع هم میهنانم، دیریست که حکومت جابرانه و خودکامۀ شما را بر ایران عزیز و بر مردم آزاده و شریفش، از هر نوع مشروعیت قانونی و اعتبار اخلاقی بی نصیب می دانم. چه، اگرانقلاب از رهگذر مشارکت نسنجیدۀ مردم ایران مشروعیتی داشت، با آغاز و ادامۀ حکومت ولایت فقیه، که شما و یارانتان، چون بختکی سنگین برسینۀ ایرانیان فرود آوردید، ذره ای از آن مشروعیت بر دامن به خون و فساد آلودۀ شما برجای نمانده است.

اعتبار و مشروعیت هرحکومتی تنها مشروط به تبعیتش از رای شهروندان و، مهم تر از آن، منوط به لیاقتش در برآوردن خواست های برحق و آرمان های انسانی آن هاست. حکومتی که نه پاسخگوی شهروندانش باشد و نه کارساز مشکلاتشان، همانقدر مشروع و معتبراست که حکومت بیگانگان در سرزمینی اشغال شده. کارنامۀ سیاه سی سالۀ ولایت فقیه، آقای خامنه ای، بی گمان معرف وجود و حضور چنین حکومتی در میهن عزیزماست.

دلایل بی اعتنایی حکومت شما به رای مردم ایران چنان بدیهی و بی شمارند که مشکل بتوان کسی را، در ایران یا در سراسر جهان، یافت که از آن بی خبرباشد. نزدیک به سی سال است که شما و دستیارانتان، با توسل به خشونت بی کران و تهدیدها و ترفندهای گوناگون مجال ابراز رای و اظهارنظر آزادانه را از مردم ایران سلب کرده اید و در زندانی به پهنای سرزمین بزرگ ایران نه از مطبوعاتی که خواست ها و آرای شهروندان محروم را آزادانه بازتاب دهند نشانی برجای گذاشته اید و نه از احزاب مستقلی که بتوانند گویا و مدافع منافع و مصالح طبقات گوناگون جامعه باشند.
, ... ,
تلاش شما برای حادثه آفرینی و مبارز طلبی برای تحریف افکار مردم ایران ریشه ای بس دیرینه دارد. از همان آغاز تسلط شما و یارانتان بر مسند قدرت بود که به خوار شمردن بزرگان و قهرمانان تاریخی و تحقیر آثار گرانقدر باستانی ایران پرداختید و عناد و خصومت خویش با هویت و فرهنگ کهن ایران، یعنی شالوده های استوار همبستگی هزاران سالۀ مردمانش، را تایید کردید. از همان آغاز بود که با درهم شکستن شیرازه های ارتش مجهز و مقتدر ایران و ریختن خون سردارانش، به حکومت عراق بهانه و فرصت دادید تا جسورانه بر میهن عزیز ما بتازد. از همان آغاز بود که با سرکوب اقوام گوناگون ایرانی، با تهدید و تحقیر ایرانیان پیرو مذاهبی جز تشیع، شالوده های دیرینۀ همبستگی و همزیستی میان ایرانیان را سست کردید. جنگ با عراق را، به بهای سنگین قربانی کردن صدها هزار جوان و نوجوان ایرانی و اتلاف سرمایه های بی حساب، آن هم به سودای تسلط بر عراق و رسیدن به قدس، چنان به درازا کشاندید تا ایران قربانی تجاوز، خود در نظر جهانیان و در داوری شورای امنیت سازمان ملل متحد، همتراز متجاوزان شناخته شود. با نقض یکی از کهن ترین و مسلم ترین اصول حقوق بین الملل به اشغال سفارت آمریکا و دستگیری و شکنجۀ اعضایش پرداختید، و با وادار ساختن این کشور به قطع رابطه با ایران، تنگناهای اقتصادی و سیاسی بی سابقه و پر هزینه ای برای مردم ایران به ارمغان آوردید ;
, ... ,
تلاش شما برای حادثه آفرینی و مبارز طلبی برای تحریف افکار مردم ایران ریشه ای بس دیرینه دارد. از همان آغاز تسلط شما و یارانتان بر مسند قدرت بود که به خوار شمردن بزرگان و قهرمانان تاریخی و تحقیر آثار گرانقدر باستانی ایران پرداختید و عناد و خصومت خویش با هویت و فرهنگ کهن ایران، یعنی شالوده های استوار همبستگی هزاران سالۀ مردمانش، را تایید کردید. از همان آغاز بود که با درهم شکستن شیرازه های ارتش مجهز و مقتدر ایران و ریختن خون سردارانش، به حکومت عراق بهانه و فرصت دادید تا جسورانه بر میهن عزیز ما بتازد. از همان آغاز بود که با سرکوب اقوام گوناگون ایرانی، با تهدید و تحقیر ایرانیان پیرو مذاهبی جز تشیع، شالوده های دیرینۀ همبستگی و همزیستی میان ایرانیان را سست کردید.
, ... ,
گرچه در آغاز این سخن، حکومت شما آقای خامنه ای و دستیارانتان را محروم از هر نوع اعتبار و مشروعیت در چشم هموطنانم خواندم، و بنابراین نمی بایست شما و حکومت شما را مخاطب خود سازم، اما، عشق به سرزمین پاک نیاکانم و نگرانی از سرنوشت هم میهنان محرومم مرا ناگزیر از آن می کند که به شما هشدار دهم که مسئولیت اصلی هر آسیب و خدشه ای که از سوی هر نیرو و قدرتی به تمامیت و یکپارچگی ایران عزیز، به هر گوشه ای از این سرزمین مقدس، وارد آید با شما و دستیاران شماست.

بدانید که در صورت رخ دادن فاجعه ای از اینگونه، سرنوشت شما و یارانتان بهتر از سرنوشت حاکمان خودکامه ای که در سال های اخیر بر کرسی متهمان به جنایت علیه بشریت نشستند و کیفری در خور یافتند نخواهد بود. از سرنوشت آنان اگر پند نمی گیرید، اگر آزادی و بهروزی شهروندان ایران کمترین محلی در دل و اندیشۀ شما ندارد، دستکم نگران سرزمینی باشید که در آن زاده شدید. اگر امروز که می توانید نخواهید سر به خواست های ملت دهید و به دامن بخشش بی کرانش دست آویزید، بدانید مسند قدرتی که چنین فرعون وار برآن تکیه زده اید در برابر عصیان روزافزون مردم ایران تاب نخواهد آورد، فرو خواهد شکست و شما را سرانجام بر کرسی پاسخ گویی به آنان برای محرومیت ها و مصیبت های سی ساله خواهد نشاند.

-----------------------------------------------------------------------
این گزیده ای بود از هشدار شاهزاده به علی خامنه ای ؛ لطفا تمام پیام ایشان را اینجا ببینید : «هشداری به آقای علی خامنه ای و دستیاران...

همه احزاب و سازمانها میباید به دفاع از هموطنان بهایی برخیزند و دستگیری رهبران آنان را محکوم کنند

صبح روز چهارشنبه १४- ५- २००८ مأمورين امنيتى حکومت آخوندی با ورود به منازل اين هموطنان بهایی ما ، پس از پنج ساعت تجسس آنها را به همراه خود بردند؛ یک هموطن دیگر بهایی ما پیش از این حدود سه ماه پیش در مشهد دستگیر شده بود ؛اين دستگيرى‌ها به طرز نگران كننده‌اى يادآور دورۀ مشابهى در سال‌هاى ١٩٨٠ است كه تعداد زیادی از رهبران جامعۀ بهائى بازداشت و یا ربوده شدند و بسیاری به قتل رسيدند و تعدادی از آنان همچنان مفقود ند ؛ در ٢١ اوت سال١٩٨٠ همه نه نفر اعضاى محفل روحانى ملى بهائيان ايران ربوده شدند و هرگز نشانى از آنها پيدا نشد ؛ محفل روحانى ملى بهائيان ايران مجددا تشكيل شد اما اين محفل نيز با اعدام هشت عضو آن دوباره متلاشى گردید ؛ تعدادى از اعضاى شوراهاى محلى بهائى ، معروف به محافل محلى بهائى ، نيز در سال هاى نخستين دهه ١٩٨٠ بازداشت و اعدام شدند تا اينكه بالاخره فريادهاى اعتراض بين المللى حكومت ايران را مجبور كرد از سرعت اعدام بهائيان بكاهد ؛ از سال ١٩٧٩ بيش از دويست بهائى در ايران كشته يا اعدام شده‌اند ؛
؛ « جمعیت ३०० هزار نفره بهائیان در ایران بزرگترین اقلیت مذهبی کشور است » ؛

---------------------------------------------------------------------

گزیده ای از نوشتار جناب بهروز ستوده را با عنوان " با دفاع از هموطنان بهایی یک شرمساری تاریخی را جبران کنیم " :
...
در میان اقلیت های مذهبی ایران به جرأت می توان گفت که پس از انقلاب 57 بهائیان ایران بیش از همه مورد آزار و اذیت حکومت اسلامی قرار گرفته اند و آخوند های فاسد وجنایتکار تا کنون صد ها تن از آنان را با اتهامات واهی جاسوسی و ارتداد به زندان و شکنجه گاه کشانده و یا تسلیم جوخه های اعدام کرده اند ؛ ؛ دشمنی آخوندهای تبهکار با بهائیان که همانا از نوادگان جنبش اصلاح طلبانه بابیه در ایران می باشند دشمنی دیرینه ای است ؛
جنبش بابیه درعهد قاجار که با هدف رفورم در دین اسلام و حذف احکام ضد انسانی و عقب مانده و رفع تبعض از زن و اصلاحات ارضی و برچیدن منبر ومحراب آخوندها و غیره به سرعت در جامعه قرون وسطائی آن زمان با اقبال ایرانیان مواجه می گردد ، قدرت شاه و شیخ را به چالش می کشد و آنان را در معرض یک جنبش اجتماعی و دهقانی قرار می دهد تا اینکه با فتوای آخوندهای تبهکار ، ناصر الدین شاه فرمان کشتار بابیان را صادر می نماید که در نتیجه هزاران بابی با خانواده هاشان از صغیر وکبیر قتل عام می شوند و برگ دیگری بر جنایت آخوند تبهکار در این سرزمین نفرین شده اضافه می گردد تا برسد به فتنه گری های آخوندها در جریان انقلاب مشروطه وداستان بر دار شدن شیخ فضل الله نوری توسط مشروطه خواهان به جرم فتوای قتل مشروطه خواهان صادر کردن و پول گرفتن از سفارت روس و براه انداختن اراذل و اوباش مشروعه طلب( حزب الله امروز) و کشتن و سر و دست شکستن مشروطه خواهان و تجدد طلبان و تا بعدها که این شجره خبیثه برسد به روح الله خمینی تا این آخوند عوامفریب برا ی تکمیل فرمان ناصرالدین شاه و فتوای آخوندها در مورد " بابی کُشی " و احیای مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری قیام نماید و با وعده و وعیدهای توخالی و فریب دادن عوام جاهل به تأسیس حکومت جهل وجنایت اسلامی اقدام نماید و این بار نه تنها بابیان و مشروطه خواهان که هر دگر اندیشی را اعم از زن و مرد ، پیر وجوان ، چپ وراست ، دین دار و بی دین و مسلمان وغیر مسلمان را از دَم تیغ بگذراند ؛
پس از قتل عام وحشیانه بابیان در عصر قاجار پاره ای از آنان توانستند که جان خود را از مهلکه نجات داده و به سایر مناطق مهاجرت نمایند و در آن میان گروههائی از بهائیان در فلسطین که در آن زمان زیر سلطه امپراطور عثمانی بود رحل اقامت گزیدند ؛ بعدها با شکست و اضمحلال امپراطوری عثمانی و جایگزین شدن استمعار انگلیس در فلسطین ، بهائیان مقیم آنجا اجازه می یابند که بتواند آزادانه مراسم مذهبی خود را انجام دهند و مرکزی برای خود در آنجا تأسیس نمایند که همین مسئله باعث گردید که آخوندهای فاسد و تبهکار دوباره علیه بهائیان وارد میدان شوند و بر سر هر منبر و محرابی برای مشوّش ساختن افکار مردم ناآگاه ، بهائیان را نوکر و عامل استعمار انگلیس معرفی نمایند ؛ بعدها در سال 1948 میلادی با تأسیس دولت اسرائیل ، آخوندهای تبهکار و مردم فریب بر اتهام قبلی خود علیه بهائیان که آنان را "نوکر وعامل انگلیس" می دانستند ، اتهام جدید "نوکر و عامل صهیونیسم" نیز اضافه کردند ؛
...
زمانی که فاشیسم جمهوری اسلامی ، رهبران بهائیان ایران را یک جا دستگیر می کند بدانید که توطئه شومی علیه این دسته از هموطنان ما در حال وقوع است ؛ این توطئه را می توان و باید درهم شکست ؛ اگر همه ایرانیان هوادار حقوق بشر و آزادی وعدالت اجتماعی برای دفاع از هموطنان بهائی دست به دست هم دهند مسلماً قادر خواهند بود که دیوسیاه و خون آشام حکومت اسلامی را به عقب نشینی وادارند ؛ ؛ فراموش نکنیم که فاشیست های جمهوری اسلامی در سکوت و بی تفاوتی مردم و افکار عمومی جهانیان جنایات و تبهکاری های خود را آسان تر مرتکب می شوند ؛
...
------------------
برگرفته از سایت " ایران گلوبال " ؛ برای خواندن کامل این نوشتار ، اینجا را ببینید :

با دفاع ازهموطنان بهائی یک شرمساری تاریخی را جبران کنیم .


اگر شاهنامه نمی‌ بود ايران چه می شد ؟ - به مناسبت بزرگداشت حکیم توس در جهان -


فردوسی شعر آفرین - - استاده بر جای لنین
.
در تاجیکستان مجسمه لنین را به زیر کشیدند و به جای آن یک تندیس بزرگ و زیبا از فردوسی بزرگ بر جای نهادند
-----------------------------------------------------------

سخنانی از دکتر ندوشن ، با عنوان " اگر شاهنامه نمی‌ بود ايران چه می شد " که در آن دكتر ندوشن مهم‌ ترين موارد تاثير شاهنامه فردوسی در فرهنگ و تمدن هزار سال گذشته ايران را اين طور بر می شمرد :

۱- اگر شاهنامه نمی‌ بود ، ايران حافظه تاريخی خود را از دست می ‌داد ،

۲- ادبيات فارسی با اين وسعت بوجود نمی ‌آمد ،

۳- زبان فارسی ريشه محكم به خود نمی ‌گرفت كه از تركستان چين تا ساحل مديترانه در غرب و از سوی ديگر ازهند تا قفقاز و آسيای مركزی گسترش يابد ،

۴- عرفان ايرانی كه ريشه مشترك با جهان بينی شاهنامه دارد ، اين گونه باليده نمي‌شد ،

۵- داد و دهش ، خرد ، انسان دوستی ، والامنشی و دانش كه در سراسر ادب فارسی توصيه می ‌گردد ، از جهان بینی شاهنامه سرچشمه می گيرد و قهرمان های نيكو كار شاهنامه نمونه های آن هستند ،

۶- رستم و پير مغان در دو دوران متفاوت نگهبان ايران می ‌شوند كه هر دو از فرآورده های شاهنامه است ،

۷- شاهنامه يك ديد جهانی نسبت به زندگی عرضه مي‌كند كه صرفنظر از مليت شامل همه مردم جهان می ‌شود ، تا آنگاه می ‌رسد به سعدی كه می ‌گويد بنی آدم اعضای يكديگرند ،
--------------
تا زمانی که از فردوسی بزرگ وطن پرستی می آموزیم ، بیگانه و بیگانه پرست نمیتواند آسیبی به ما برساند
--------------
" اگر فردوسی و یکی دو چهره دیگر نبودند ما هم مثل برخی اقوام دیگر هویت ملی و فرهنگی خود را از دست می دادیم ؛ شاهنامه که از ابتدای خلقت - بنا به اندیشه ما ایرانی ها - شروع می شود و تا پایان حیات یزدگرد ادامه می یابد ؛ تداوم فکری و معنوی ما را به هم ربط می دهد و یک واحد فرهنگی از ما می سازد ؛ اگر فردوسی نبود من گمان می کنم ما هم مثل مصر می شدیم ،"
حماسه های بزرگ همه بر اسطوره ها مبتنی هستند و اسطوره های بزرگ در شرایط تاریخی بزرگ پدید می آیند ؛ ما چهار اسطوره بزرگ در دنیا داریم که یکی متعلق به یونان است که در ایلیاد و ادیسه هومر آمده است ؛ دیگر ، حماسه های بزرگ هند است که در مهابهاراتا و رامایانا گرد آمده است ؛ سومین حماسه بزرگ رومی است که به صورت " اینه اید " اثر ویرژیل شکل گرفته است ، و چهارمین حماسه بزرگ فارسی است که " شاهنامه فردوسی " است ؛
هر کدام از این حماسه ها به لحاظ تاریخی اهمیت خاص دارند ، موقعیت خاصی آنها را پدید آورده است ، و در بزنگاههای تاریخی ملت ها ساخته شده اند ؛ شاهنامه ماهم در یک چنین بزنگاه تاریخی به وجود می آید ؛ یعنی زمانی که اقوام تازی بر فرهنگ کهن ایران غلبه پیدا کرده اند ؛ سه چهار قرن در درون فرهنگ ایرانی یک جوشش و انقلابی وجود داشت برای اینکه دوباره خودش را پیدا کند و بسازد ؛ نخستین جلوه های این تلاش را در شعر شعرای پیش از فردوسی می بینیم ؛ به تدریج این گیاه روییده می شود ، رشد می کند و بعد به دست یک دهقان توسی به ثمر می رسد و یک منظومه حماسی ساخته می شود که زبانش زبان تمام مردم ایران آن روزگار می شود ؛ در سده های اولیه اسلامی یعنی پیش از فردوسی ، یک زبان ملی واحد در ایران وجود نداشت ؛ در سغد و خوارزم به زبان سغدی صحبت می کردند ؛ آذربایجان زبان آذری - نه ترکی - به معنای قدیم آن وجود داشت ؛ هنوز هم بقایای این زبانها را در نواحی مختلف می توان دید ؛ لری ، کردی ، دزفولی ، همه پیش از آنکه زبان فارسی دری ، زبان این مردم شود ، و مرکزش از مدائن به خراسان بزرگ منتقل گردد در جاهای مختلف وجود داشتند ؛ این زبان دری بود که تمام اقوام مختلف را به هم پیوند داد و دیگر هر کس که شعر می گفت باید به فارسی می گفت ؛ زبان فارسی شد زبانی که تمام این اقوام مختلف را به هم پیوند داد و یک هویت ملی پدید آورد ؛ اهمیت اسطوره ها در فرهنگ ملی خیلی زیاد است برای اینکه حماسه بر آن بنا می شود و حماسه ها دارای اهمیت تاریخی و فرهنگی بسیار زیادی هستند برای اینکه هویت های ملی بر آنها بنا می شود ؛

ستایش ؛ سزاوار کوروش است و بس - - Cyrus The Great

چندگاهیست که برخی بازدیدکنندگان پاسارگاد ، هنگام ورود بر آرامگاه کوروش بزرگ سجده می کنند ؛ این کار جالب که پیش از این سابقه نداشته است در ماه های اخیر افزایش چشمگیری پیدا کرده است بویژه در میان جوانان ؛ شاید بسیاری با این کار موافق نباشند و اصولا سجده کردن را نشانی از بت پرستی بدانند ، اما این کار بی شک پاسخی است به حاکمان بیگانه پرستی چون " سید علی ... " که این نشانه های فرهنگ و تمدن ایران را " یاد آور ظلم و جباریت نامید "! جهان کوروش بزرگ را به عنوان پادشاه صلح و آزادی و نخستین نویسنده و اجرا کننده منشور حقوق بشر می شناسد و از یاوه گویی سگانی چون خامنه ای گزندی به جایگاه وی نخواهد رسید ؛
کرنش بر خاک - تاریخ - اساطیر - بزرگان و حتی ویرانه های ایران به مراتب پاک تر - شایسته تر - زیبا تر و با شکوه تر از پرستش نمادهای تحمیلی و پلید بیگانگان است ؛ سجده بر کوروش بزرگ ، سجده بر آزادی انسان است نه سجده بر یک مشت مرده بی همه چیز عرب ؛؛
؛ پس از تجربه این حکومت سیاه اسلامی ، موجی از وطن دوستی و میهن پرستی در میان ایرانیان به راه افتاده است که هر روز گسترده تر میشود و ایرانیان را به تاریخ و فرهنگ و تمدن با شکوه خود آشنا تر میکند ؛ ؛ ما ایرانیان امروز پی برده ایم که با هجوم تازی های مسلمان وحشی چه بر سر ایران آمد ؛ چه چیزهایی را از دست دادیم و چه چیز هایی را به زور و تحمیل پذیرفتیم ؛ دیگر رنگ تقدس زدن بر جنایتها و قتل و غارت های مسلمین آن زمان و همچنین بازماندگان آنها در این زمان کارکرد خود را از دست داده است ؛ در طول تاریخ جهان ، ما ایرانیان بزرگترین ضربه را از دین اسلام خورده ایم و من باور دارم این اسلام ، روزی توسط ما ایرانیان در گورستان تاریخ دفن خواهد شد ..

اسرائیل به ایران حمله خواهد کرد ، اگر ....

... اسراييل به هيچ يک از دشمنان خود اجازه نخواهد داد که صاحب سلاح اتمی شود ؛ اين امر در سال ۱۹۸۱ در عراق و در سپتامبر سال ۲۰۰۷ در سوريه نشان داده شد ؛ تأسيسات اتمی هر دو کشور همراه با سکوت تأييد‌آميز جامعه جهانی توسط اسراييل از بين رفتند ؛ در سال ۲۰۰۹ يا ۲۰۱۰ اگر رژيم ايران متوقف نشود ، ما شاهد اجرای بعدی "دکترين بگين" خواهيم بود
جهان غرب و به ويژه اسراييل تهديدات اتمی رژيم ايران را بسيار جدی تلقی می‌کنند ؛ روزنامه استاندارد در گفتگويی با ياسی ملمان نويسنده، کارشناس اتمی و ژورناليست روزنامه ها آرتص به همين موضوع می‌پردازد ؛ ملمان کارشناس مسائل سازمان‌های اطلاعاتی و امور امنيتی و استراتژيک نيز هست و تا کنون کتابهای زيادی از او منتشر شده که معروف‌ترين آنها « تاريخچه موساد » است ؛ تازه‌ترين کتاب او درباره برنامه‌های اتمی رژيم ايران، با عنوان «معمای هسته‌ای تهران : محمود احمدی‌نژاد و حکومت ايران» با همکاری معير جاودانفر نوشته شده است ؛ ملمان يکی از شرکت‌کنندگان کنفرانس « خطر از سوی ايران » بود که سوم و چهارم ماه می در وين برگزار شد ؛ دانستن نظرات کسانی که خطر رژيم ايران را جدی می‌گيرند ، از اين نظر لازم است که بخشی از آينده‌ای که در انتظار ايران است ، خواه ناخواه و بيش از هر چيز متأثر از اين نظرات خواهد بود و نه نظراتی که همچنان در بی‌خيالی بسر برده و اميدهای واهی درباره زمامداران جمهوری اسلامی در سر می‌پرورانند؛ ملمان در اين گفتگو به صراحت می‌گويد اسراييل اجازه نخواهد داد دشمنان وی به سلاح اتمی مجهز شوند ؛ به همين دليل بايد از سال ۲۰۰۹ بر روی حمله به ايران حساب کرد ؛
------------------------------------------------------------------
این گفتگو را با برگردان " الاهه بقراط " در سایت ژورنالیسم " www.alefbe. com/ " بخوانید :
اسراییل به ایران حمله خواهد کرد اگر...


آنجا که خلیفه اسلامی حقارتش نمایان میشود

" اکنون روشن می شود که چرا وابستگان دولت برای تکثير فيلم های ضد ايرانی مثل « سيصد » و « اسکندر » هزينه های سرسام آوری می پردازند ؛ چرا افرادی را به عنوان تاريخ شناس علم می کنند و تمام امکانات را در اختيار آن ها قرار می دهند تا فيلم های تبليغاتی عليه گذشته ی ايران بسازند و تخت جمشيد را « قلابی » قلمداد کنند و ايرانيان قبل از اسلام را « وحشی » می نامند ، و تاريخ ما را انکار نموده و ساخته و پرداخته ی « صيهونيست » ها اعلام کنند ؛
ديگر هيچ کدام از اين چراها بی جواب نيست و اکنون به راحتی می شود گفت : اين ها نظر خليفه ی بزرگ شيعيان است ...،..."

خليفه ای ايستاده ، پشت به نام های بزرگ ، شکوه ميرزادگی

آيت الله خامنه ای در ديداری از فارس و با اشاره به تخت جمشيد سخنانی گفته اند که دليل بسياری از وقايعی را که در طول چندين سال گذشته در ارتباط با ميراث های تاريخی و فرهنگی و طبيعی ما پيش آمده کاملاً روشن می کند। با سخنان ايشان اکنون ديگر به شکلی کاملاً مستند می شود گفت که دولت و حکومتی که زير نظر و تحت کنترل ايشان است نه از روی عدم مديريت، و نه از روی اشتباه و ندانم کاری، بلکه با برنامه ای حساب شده و به طور کاملاً عمدی به نابود سازی گذشته ی فرهنگی و تاريخی ما برخاسته است، چنان که به قول آقای بهشتی، يکی از مسئولين سابق سازمان ميراث فرهنگی، «در ده سال گذشته بيش از هزار سال تخريب انجام شده است».

با استناد به سخنان آيت الله خامنه ای، اکنون می شود ثابت کرد که چرا دولتی ها با «سياسی جلوه دادن» صدای حق طلبانه ی فرهنگ دوستان، طرفداران حقوق بشر، و مدافعان محيط زيست و ميراث طبيعی در ارتباط با اين تخريب ها، سعی در خاموش کردن صدای آن ها داشته اند.
اکنون می شود ثابت کرد که چرا دولت تنگه بلاغی را به آب بسته است، چرا می خواهد پاسارگاد را ويران کند، چرا هرمز اردشير را چراگاه گاو ها کرده است، چرا معبد زرتشت و نقش رستم را با ريل های قطار به لرزه انداخته است، چرا بر نقش های معابد و آثار مذهبی رنگ می پاشد، چرا بر دو سوی آرامگاه فردوسی بزرگ دکل های برق زده است، چرا در هر کجايی که اثری از گذشته ی قبل از اسلام ايران هست، سدی، پلی، ريل قطاری، زمين فوتبالی، آپارتمانی، هتلی برپا می شود و چشم که بر هم بگذاری اثری از آن چه بوده ديگر نخواهد بود.
اکنون معلوم می شود که چرا نماينده ی ايران در دادگاه های مربوط به کتيبه های هخامنشی شيگاگو شرکت نمی کند، و چرا کتيبه های قبلاً تحويل شده به ايران ناپديد شده اند.
اکنون آشکار می شود که چرا به کشورهای عربی برای به کار بردن نام خليج فارس اعتراض که نمی کنند هيچ، رئيس دولت شان در مراسم مخصوصی که با نام «خليج عربی» بر پا شده حضور می يابد.
اکنون می فهميم که چرا دريای «کاسپين» را به حراج گذاشته اند؛ چرا آثار باستانی را يا خراب می کنند و يا به قاچاقچيان اين آثار می فروشند؛ چرا می خواهند ميراث فرهنگی و تاريخی ما را به بخش خصوصی بدهند تا آن را تبديل به محل خوشگذرانی توريست های کشورهايی بکنند که شناختی از اين آثار ندارند و يا اهميتی به آن ها نمی دهند؛ چرا نقشه های عجيب و غريبی برای محصور کردن بناهای تاريخی بزرگی چون تخت جمشيد و پاسارگاد بوسيله ی ساختن درياچه و هتل و ريل قطار و برج و آپارتمان دارند.
...، ...
----------------------------------------------------------------------
برای خواندن کامل این نوشتار به اینجا مراجعه بفرمایید : خليفه ای ايستاده، پشت به نام های بزرگ، شکوه ميرزادگی

خليج فارس سه هزار ساله و بدلكاران سی ساله

w10-h29-8531lmwzbenbdzj1.jpg

آب‌هایی كه روزگاری در اقصی نقاط جهان ، از شرق تا غرب ، و از شمال تا جنوب ، خليج فارس ناميده مي شد و در فارسی بودنش هيچ شك و شبهه ای ابراز نمی شد ، امروزه درگير تعصبات و نافهمی هايی شده است كه به عمد سعی دارد ، تا پيشينه ای سه هزار ساله را با دست آويز كردن مشتی اسناد و ادعاهای بی پايه ، كه اغلب آنها هم با ريخت و پاش های شيوخ عرب فراهم و به دست آمده ، تغيير داده و كلاه كج بينی و غرض ورزی خود را ، بر چشمان تيز بين عقبه چند هزار ساله گاهواره تمدن ، بر كشيده و آن را خاموش كنند ؛
اما بر خلاف نيات مغرضانه برخی همسايگان ايران ، اين آب‌ها ، تاريخچه و گذشته دور و درازی دارند ؛ گذشته‌ای كه مرور آنها ، اين ‌گونه تحريف‌ها را بی اثر میکند ، تحریف هایی كه برخی آن را ظاهری و سطحی و برآمده از تعصبات قومی می ‌دانند ، اما پشتوانه‌ای قوی و برنامه‌ ريزی كاملا حساب‌شده ، در ورای آن نهفته است ؛

خليج فارس به انگليسي «Persian gulf» به فرانسه «golfe persique» به روسي «persidski zaliv» به تركي «farsi kavfozi» به ژاپني «perusha wan»، به يوناني «persicus sinus» و به رومي «mare persicum» ناميده شده است.

كتيبه داريوش
پيشينه تاريخی

در ترعه‌اي كه به دستور داريوش (518 تا 515 پيش از ميلاد) در كانال سوئز كنده شده، كتيبه‌اي به دست آمده كه داريوش هخامنشي در آن چنين گفته است

« من پارسی هستم ، از پارس مصر را گشودم ، من فرمان کندن این ترعه را
داده ام از رودی که در مصر روان شده است به دریایی که از پارس آید
».

در ترجمه كتيبه يادشده، داريوش آب‌هاي جنوبي ايران را «درياي پارسي» ناميده است. نامي كه امروزه و در چند دهه گذشته، به «خليج‌فارس» تبديل شده است.

در آبان ماه سال 1385 نيز يك كشتي مربوط به دوره «پارتيان» در عمق 70 متري آب‌هاي منطقه «سيراف» كشف شد كه نخستين و تنها كشتي بود كه در خليج فارس و ‌آن هم با اين قدمت به دست آمده است. پس از كشف اين محموله تاريخي، با بررسي‌هاي اوليه كارشناسان، چنين به دست آمد كه عبور و مرور اين نوع كشتي‌ها در اين منطقه، نشان از آن دارد كه خليج فارس (درياي پارسي آن زمان) در سيطره ايران و فارس بوده است. از قول «فلاريوس آريانوس»، مورخ يوناني در كتاب تاريخ جنگ‌هاي اسكندر هم نقل شده كه از اين آب‌ها با نام «پرسيكون كيت» يعني همان «خليج فارس» نام برده است.

بنا بر نقل مورخان بزرگ و آثار بر جاي مانده از ايران باستان، از زمان حكومت مادها در ايران، آب‌هاي خليج فارس و به تبع جزاير آنها جزيي از خاك ايران به شمار مي‌آمده است و در زمان هخامنشيان هم به موجب بندهاي ستون اول كتيبه بيستون، همه آب‌ها و جزاير خليج فارس، جزو استان پارس و متعلق به ايران به شمار مي‌رفته است .
«استرابون»، جغرافيدان مشهور قرن اول ميلادي، در كتاب خود و «بطلميوس» جغرافيدان مشهور قرن دوم ميلادي در كتاب «جغرافياي عالم» خود، بارها نام «خليج فارس» را به كار برده و «استرابون» محل زندگي اعراب را بين درياي سرخ و خليج فارس گفته است.

همچنين با نيم‌نگاهي به كتاب‌هاي «سفرنامه ابن بطوطه»، «تاريخ حمدالله مستوفي»، «ياقوت حموي»، «حمزه اصفهاني»، «ناصرخسرو قبادياني»، «ابوريحان بيروني» و «ابن بلخي»، مشخص مي‌شود كه نام خليج جنوبي ايران، «خليج فارس» بوده است. و به تعبير «جرجي زيدان» در كتاب «تاريخ التمدن الاسلامي»: «درياي فارس نزد متقدمان ـ همه درياهايي كه سرزمين‌هاي عرب، از مصب آب دجله گرفته تا ايله را احاطه مي‌كند، «درياي فارس» تعبير مي‌شده ـ و از آن جمله است؛ آنچه ما امروز آن را به خليج فارس، خليج عدن، درياي سرخ، درياي عرب و خليج عقبه، تعبير مي‌كنيم».
----------------------------
متن کامل این نوشتار را میتوانید " اینجا " مطالعه بفرمایید - - خليج فارس سه هزار ساله و بدلكاران سي ساله