هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی -- چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی -

-

ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی-در مقامی که صدارت به فقیران بخشند چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی-در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی-نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی-کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی-تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی-ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان چند و چند از غم ایام جگرخون باشی-حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی

عکس و گزارش تظاهرات ضد جمهوری اسلامی درآمریکا : " احمدی نژاد را زندانی کنید " - " حکومت ایران را متوقف کنید " نیویورک 22 سپتامبر - stop Iran now

((( stop Iran now فیلم تظاهرات بر ضد احمدی نژاد در آمریکا )))
روز دوشنبه ‏چندین هزار نفر با شرکت در گردهمایی ضداحمدی نژاد که توسط ائتلاف گروههای یهودی سازمان ‏یافته بود، در خیابان مقابل محوطۀ سازمان ملل تجمع کردند.
پس از ماجرای دعوت دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد برای سخنرانی در سال 2007، امسال نوبت ‏سازمان های برجستۀ یهودی بود که نسبت به سفر رئیس جمهوری ایران اعتراض کنند.
همچنین، سازمان دیده بان حقوق بشر گزارشی را در نیویورک منتشر کرد ‏مبنی بر اینکه "حمایت از حقوق بشر در ایران در دورۀ احمدی نژاد کاهش یافته است." این سازمان به ‏شش مورد اعدام مجرمان زیر 18 سال و صدور حکم اعدام برای 130 مجرم نوجوان دیگر در سال ‏جاری اشاره کرده است.‏
سفر احمدی نژاد به نیویورک این فرصت را به مخالفان جمهوری اسلامی و منتقدان او داد تا به حضور او در این شهر اعتراض کنند ؛ در تظاهراتی که گروه های یهودی در نیویورک برگزار کردند، الی ویزل برنده جایزه صلح نوبل، گفت: "رئیس جمهور ایران جنایتکار است و باید توسط سازمان ملل متحد بازداشت شود"

سازمان های یهودی مختلفی در روز دوشنبه مقابل مقر سازمان ملل متحد جمع شدند تا به حضور محمود احمدی نژاد اعتراض کنند.دلیل عمده حساسیت این گروه ها به رئیس جمهور ایران، تاکید او بر محو اسرائیل از نقشه جهان و نفی هولوکاست، کشتار گسترده یهودیان در دوران جنگ جهانی دوم است.

الی ویزل، برنده جایزه صلح نوبل که خود از بازماندگان هولوکاست است، در این تجمع محمود احمدی نژاد را خطری برای صلح دانست و گفت او باید در زندان سازمان ملل حبس شود، " نه این که در مجمع آن سخنرانی کند."
سخنرانان اظهارات رئیس جمهوری ایران را دربارۀ افسانه خواندن هولوکاست محکوم کردند. آنها ‏تهدیدهای او را برای پایان دادن به موجودیت اسرائیل محکوم کردند و خواستار متوقف شدن اهداف ‏هسته ای ایران شدند. آنها ایران را بخاطر نقض حقوق بشر در داخل کشور، که از آن جمله می توان ‏به اعدام نوجوانان در پای چوبۀ دار اشاره کرد، به شدت محکوم کردند.‏
بسیاری از شهروندان نیویورکی از حضور احمدی نژاد در شهرشان خوششان نمی آید، اما چاره ای ‏ندارند. باید به رهبران جهان اجازه داد در این جلسات شرکت کنند، مهم نیست آنها تا چه اندازه اسرائیل ‏را تهدید، هولوکاست را انکار و کودکان را اعدام می کنند و سلاح اتمی می سازند.‏
این بهایی است که نیویورک باید بعنوان میزبان سازمان ملل بپردازد – در واقع دلیل اینکه نیویورک ‏خود را "پایتخت جهان" می داند، همین است. بدین ترتیب، احمدی نژاد سالی یکبار به نیویورک می ‏آید و سالی یکبار نیز برخی از شهروندان عاقل نیویورکی بخاطر حضور او در شهرشان طاقتشان ‏طاق می شود.‏گروه های مشروطه خواه و هواداران پادشاهی پارلمانی و مجاهدین نیز در گردهمایی های نیویورک بر علیه احمدی نژاد و جمهوری اسلامی حضوری فعال دارند.

بخشی از سخنرانی سارا پی لين بر ضد احمدی نژاد در نیویورک که ایراد نشد !

-
خرسندم از اينکه در جمع شما و رهبراني از سرتاسر اين کشور پهناور هستم – رهبراني از اديان و احزاب مختلف ‏سياسي که يکصدا خشم و انزجار خود را بيان مي کنند. فردا محمود احمدي نژاد به نيويورک خواهد آمد – به قلب جايي ‏که شيطان بزرگ مي نامد – و آزادانه در اين کشور که وي خواهان نابودي آن است، سخنراني خواهد کرد.‏

ممکن است احمدي نژاد واژه هاي خود را به دقت انتخاب کند، اما در پس همۀ سخنان او برنامه اي است که تمام کساني ‏را که خواهان يک جهان امن تر و آزادتر هستند، تهديد مي کند. ما امروز در اين مکان گردهم آمده ايم تا بر اهداف اين ‏ديکتاتور ايراني تأکيد کنيم. بايد جلوي او را گرفت.‏

اين مرد تهديدي براي همۀ ماست و دنيا بايد در برابر اين تهديد بيدار شود. احمدي نژاد وقوع هولوکاست را انکار مي ‏کند. او روياي "راه حل نهايي" يعني نابودي ملت يهود را در سر مي پروراند. او اسرائيل را يک "جسد متعفن" خوانده ‏که "در شرف نابودي است." نمي توان اين سخنان را چرنديات يک ديوانه تلقي کرد – نه در زماني که ايران درست در ‏تابستان امسال موشک هاي دور برد شهاب-3 را که قابليت هدف گيري تلاويو را دارند، آزمايش کرد؛ نه در زماني که ‏برنامۀ هسته اي ايران در شرف کامل شدن است؛ و نه در زماني که ايران تروريست هايي را حمايت مي کند که مردم ‏بيگناه سراسر جهان را تهديد و قتل عام مي کنند. ‏

دولت ايران خواهان سلاح هاي اتمي است. بر اساس گزارش هاي خبري، سازمان هاي اطلاعاتي آمريکا معتقدند که ‏ايرانيان احتمالا ً از مواد هسته اي کافي براي ساخت يک بمب ظرف مدت يک سال برخوردارند. جهان اين قبيل فعاليت ‏ها را محکوم کرده است. شوراي امنيت سازمان ملل از ايران خواسته است فعاليت هاي غيرقانوني غني سازي اورانيوم ‏را به حال تعليق درآورد. سازمان ملل سه دور تحريم را بر ايران اعمال کرده است. اما احمدي نژاد چه پاسخي داده ‏است؟ او اعلام کرده است که "ملت ايران ذره اي از برنامۀ هسته اي خود عقب نشيني نخواهد کرد."‏

بنابراين، ما بايد چه اقدامي دربارۀ اين تهديد روزافزون بکنيم؟ اولا ً، ما بايد در عراق موفق شويم. اگر ما در عراق ‏شکست بخوريم، اين شکست دموکراسي را که عراقي ها به سختي براي ايجاد آن تلاش کرده اند، به خطر خواهد ‏انداخت و به افراطيون کشور همسايۀ ايران قدرت خواهد بخشيد. ايران تروريست هايي را که سربازان ما را در عراق ‏قتل عام مي کنند، آموزش داده و مسلح کرده است و اين ايران است که از شکست آمريکا در عراق سود خواهد برد.‏

اگر ما بدون برقراري ثبات در عراق، اين کشور را ترک کنيم، به بلندپروازي هاي هسته اي ايران کمک کرده ايم. اگر ‏ايران به سلاح هاي اتمي دست پيدا کند، مي تواند فردا آنها را در اختيار تروريست هايي قرار دهد که امروز از آنها ‏حمايت مالي مي کند، آنها را مسلح مي نمايد و آموزش مي دهد. سلاح هاي اتمي ايران يک رقابت خطرناک تسليحاتي ‏در منطقه به راه خواهد انداخت که امنيت همه ما را تهديد خواهد کرد.‏

اما ايران نه تنها يک تهديد منطقه اي بشمار مي رود، بلکه کل جهان را تهديد مي کند. ايران کشور شمارۀ يک حامي ‏تروريسم است. ايران شرورترين گروههاي تروريستي جهان، حماس و حزب الله، را حمايت مي کند. به علاوه، ايران و ‏تروريست هايش مسئول مرگ آمريکايي ها در لبنان در دهۀ 1980، در عربستان سعودي در دهۀ 1990، و در عراق ‏امروز هستند. ايرانيان، عراقي ها، لبناني ها، فلسطينيان و ساير مسلمانان را که در برابر تمايل ايران براي سلطه بر ‏منطقه مقاومت کرده، قتل عام کرده اند. آنها افراد بي شماري را صرفا ً بخاطر يهودي بودن شکنجه داده اند. در دورۀ ‏حکومت احمدي نژاد، زنان ايراني آسيب پذيرترين شهروندان اين کشور بوده اند.‏

تنها با همکاري با يکديگر در خصوص اختلافات سياسي، مذهبي و ملي مي توانيم رفتار خطرناک اين رژيم را تغيير ‏دهيم. ايران نقاط ضعف بسياري دارد، از جمله اينکه تحريم ها رژيم اين کشور را تضعيف کرده است و مردم ايران ‏خواهان استقبال از فرصت هاي ايجاد شده در قبال غرب هستند. ما بايد براي تغيير رفتار ايران، فشارهاي اقتصادي را ‏افزايش دهيم.‏

فردا احمدي نژاد به نيويورک خواهد آمد. او در خاک ما از حق آزادي سخن استفاده خواهد کرد – حقي را که از ملت ‏خود سلب مي کند. او برنامۀ نفرت انگيز خود را به گوش جهانيان خواهد رساند. وظيفۀ ما اين است که جهان را بر اين ‏نکته متمرکز کنيم که چگونه مي توان جلوي او را گرفت.‏

منبع: نيويورک سان، 22 سپتامبر‏ --از سایت روز :
Rooz

تظاهرات بزرگ سازمانهای یهودی در نیویورک، پیش از سخنرانی احمـدی نـژاد در مجمع عمومی

ایران ب ب ب
افشاگری در مورد نیت های فتنه انگیزانه رژیم ایران، تلاش برای رسیدن به بمب اتمی، پایمال کردن حقوق شهروندان ایرانی، همکاری با سازمانهای ترور منطقه ای و اسلامی و خنثی کردن تلاشها برای پیشبرد صلح بین فلسطینیان و اسرائیل، کانون تلاشهای سیاسی اسرائیل را در روزهای برگزاری همآیش سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل تشکیل خواهد داد.
گفته می شود که در سخنرانی پرزیدنت پرس در مجمع عمومی به عنوان نماینده کشور اسرائیل نیز بخش مهمی از مطالب سیاسی، به نشان دادن چهره کریه حکومت ایران به جهانیان، به ویژه پس از گزارش اخیر آژانس بین المللی انرژی اتم اختصاص خواهد داشت. این گزارش دقیقا نشان می دهد که حکومت ایران قصد تولید بمب هسته ای و سوار کردن آن را به روی موشکهای شهاب داشته است.
افشای این واقعیت از جانب آژانس بین المللی زمینه را برای تصویب تحریمهای شدیدتر و گسترده تری علیه حکومت کنونی ایران آماده می سازد. ولی دولت روسیه در این هفته دوباره تاکید کرد که حاضر به پشتیبانی از تشدید تحریمها نیست- گرچه این احتمال مطرح است که روسیه بالاخره علیه ایران به موضع کشورهای غربی بپیوندد به شرط آن که آنها در مورد مساله گرجستان منافع روسیه را بیشتر و بهتر رعایت کنند.
سازمانهای یهودی ایالات متحده نیز که از قدرت و نفوذ برخوردار هستند با علاقمندی به تلاش اسرائیل پیوسته اند تا دولت های جهان را متقاعد سازند که برای جلوگیری از بروز جنگ و انهدام تاسیسات اتمی ایران، هیچ راهی بهتر از گسترش تحریمها و فلج کردن جمهوری اسلامی وجود ندارد. همآیش سالیانه مجمع عمومی فرصت خوبی برای انجام این تلاشهای دیپلماتیک محسوب می شود - زیرا رهبران دهها کشور و وزیران خارجه بیش از حدود صد کشور در ایام اجلاس مجمع عمومی در نیویورک به سر می برند و می توان با آنها دیدار و گفتگو داشت.
قرار است تظاهرات گسترده ای علیه برنامه های اتمی حکومت ایران و رژیم اختناق و سرکوب حاکم بر آن سرزمین فردا (دوشنبه 22 سپتامبر 2008) در میدان داگ هامرشولد (دبیرکل اسبق سازمان ملل) روبری بنای سازمان ملل در نیویورک برگزار شود. این تظاهرات یک روز پیش از سخنرانی احمدی نژاد در تالار مجمع عمومی خواهد بود.
ولی تلاشهای اعتراضی به برگزاری این تظاهرات محدود نمی شود، بلکه قرار است راه پیمائی هائی نیز صورت گیرد و صدها هزار ای-میل و طومار اعتراضی برای نمایشگاههای هنری در سراسر نیویورک فرستاده شود که آنها نیز در تمام روزهائی که احمدی نژاد در آن شهر به سر می برد ، به شیوه های مختلف هنری اعتراض خود را نسبت به حضور او بیان کنند. آگاهان سیاسی گفتند پرزیدنت جورج بوش نیز در مقام میهمان دار سازمان ملل، در نطقی که پس فردا (سه شنبه) در تالار مجمع عمومی ایراد خواهد کرد، به انتقاد شدید از جمهوری اسلامی ایران خواهد پرداخت و خواهان گسترش تحریمها علیه رژیم ایران خواهد گردید.
نمایندگان اسرائیل و سازمانهای یهودی ایالات متحده قصد دارند صدها دیدار با نمایندگان کشورهای مختلف انجام دهند و خطرات جمهوری اسلامی ایران را به آنها گوشزد کنند.
هدف اصلی از این تماسها، متقاعد ساختن کشورهای جهان نسبت به لزوم برقراری تحریمهای گسترده تر علیه رژیم ایران است.
از آنجا که به علت مخالفت های چین و روسیه، تصویب قطعنامه چهارم با مشکلات زیادی روبرو می باشد، دیپلماتهای اسرائیلی به نمایندگان کشورها پیشنهاد خواهند کرد در خارج از چارچوب تحریمها به اقدام علیه زیاده خواهی های رژیم ایران بپردازد و به عنوان مثال صدای اعتراض خود را علیه همکاریهای تسلیحاتی و اتمی روسیه با حکومت ایران و یا فروش اسلحه ساخت چین به حکومت تهران بلند کنند.
دیوید هاریس مدیر عامل کمیته یهودیان آمریکا American Jewish Committee - AJC به خبرنگار روزنامه جروزالم پست گفت: هنوز امکانات بسیاری برای فعالیت علیه زیاده خواهی های حکومت ایران در صحنه جهانی و در خارج از چارچوب سازمان ملل وجود دارد.
هاریس گفت: با نمایندگان 70 کشور دیدارها و گفتگوهائی در این باره صورت گرفته است. او گفت در حالی که حکومت ایران یک سال دیگر به دستیابی به بمب هسته ای نزدیک شده، ولی هنوز امکانات گسترده ای وجود دارد که ازطریق تشدید تحریمها و اقدامات دیگر بتوان جلوی بمب را گرفت. او در عین حال که تاکید کرد که چنین اقدامی چندان ساده نخواهد بود.
هم زمان، دیپلماتهای اسرائیلی که در آستانه برگزاری همآیش سالیانه مجمع عمومی به نیویورک فرستاده شده اند، از طریق دیدار با نمایندگان ارشد کشورهای مختلف، خطرات اتمی شدن حکومت ایران را به آنها گوشزد خواهند کرد.
آنها توضیح خواهند داد که بمب اتمی حکومت ایران، تنها اسرائیل را تهدید نمی کند- بلکه یک خطر نگران کننده علیه آرامش جهانی و امنیت بسیاری از کشورهای دیگر نیز می باشد.
برملا شدن نقشه های رژیم ایران برای تولید کلاهکی که بتواند بمب اتمی را به روی موشک شهاب سوار کند، بر همه ادعاهای رژیم ایران که می گوید اتم را برای مقاصد مسالمت آمیز می خواهد، خط بطلان می کشد و اگر کشورهای جهان از هم اکنون همکاری نکنند، در آینده منافع خود آنها نیز به خطر خواهد افتاد.
در این میان، مساله حضور مقامات ارشد دو حزب جمهوریخواه و دموکرات ایالات متحده در تظاهرات گسترده سازمانهای یهودی که قرار است فردا (دوشنبه) در برابر ساختمان سازمان ملل در نیویورک برگزار شود، به صورت یک جنجال سیاسی درآمده است.
ابتدا قرار بود هیلاری کلینتون (نامزد پیشین انتخابات ریاست جمهوری) در این همآیش سخنرانی کند و سارا پیلین (معاون برگزیده حزب جمهوریخواه در انتخابات پیش رو) نیز برای سخنرانی در آن ابراز علاقه کرد.
ولی از آنجا که تلاش می شود مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران و نکوهش محمود احمدی نژاد به یک مساله حزبی و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مبدل نگردد، قرار شد که سخنرانی نمایندگان ارشد دو حزب در تظاهرات باطل گردد.
اکنون سناتور اوباما ادعا می کند که جمهوریخواهان موجب لغو سخنرانی کلینتون شدند و سناتور مک کین در مورد لغو سخنرانی سارا پیلین ، انگشت اتهام را به سوی دموکراتها دراز می کند.

گزارشگر: ایلان فرهادی

بیداری فرهنگی و هویت ملی / دکتر احمد پناهنده / سایت خبر نت


از زمان تازش اعراب به ایران تا کنون ما بیش از هر از دست دادنی، هویت خودمان را زخمی و خونین پیکر دیدیم.

زیرا اعراب آمده بودند تا با ویران کردن و تاراج بردن، زبان و هویت ما را در امت جهانی مستحیل کنند.

زیرا از آن بیم داشتند که ایرانیان با زبان بتوانند مردم را علیه ی متجاوزان بشورانند.

به همین سبب در همان آغاز هر جا به کتاب و کتابخانه و خط و زبان ایرانی برخوردند، با بی رحمی در خور تازیان به مخالفت برخواستند و کتاب و کتابخانه ها را سوزاندند.

نمونه اش در تاریخ، برخورد وحشیانه ی آنها با خط خوارزمی است.

در آثار الباقیه نقل شده است که:

" وقتی قتیبته بن مسلم، سردار حجّاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ در گذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آن که رفته رفته مردم امّی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت.

یا آمده است:

" وقتی سعدبن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمربن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست، سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جز مایه ی گمراهی نیست، خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب افکندند.

این دو نمونه نشان می دهد که چگونه هویت ایرانی ما بیش از هر از دست دادنی لطمه و صدمه دیده است.

اما این هویت زخمی و پاره پیکر در طی این قرون درد و شکنج در گوشه و کنار، بوسیله ی اندک مردان تاریخ ساز حفظ شد تا به دوره ی پادشاهی پهلوی رسید.

دوران پهلوی در درازای تاریخ ایران بعد از تازش تازیان به این سو بی گمان باز یابی هویت خویشتن خویش است که در قرون اعصار گم شده بود و یا رگه های کمرنگی از آن باقی مانده بود.

این بازیابی و گسترش آن در تار پود ملی ملت ایران، بیگانه پرستان و فرهنگ ستیزان را خوش نیامد و تازشی دیگر اینبار از موضع " مدرن تر" ( بخوان فرهنگ بیگانه پرستی ) بر هویت ایرانی آوردند که عاقبت ملیت ایرانی را به پای امت اسلامی سر بریدند.

بر کسی پوشیده نیست که در این سی سال آنچه را که در طی 57 سال با خون و جگر در باز شناسی هویت ایرانی و فرهنگی ما کوشیده بودیم،سعی کردند و می کنند در این تازش جدید، همه ی آن دستاوردها را گام به گام در چاه ویل جمکران فرو ببرند و ایرانیان را از هویت خود تهی.

اما نمی دانند فرهنگ و تمدنی که با همه ی داغ و درفش و خنجر و خون بر پیکر، توانسته باشد که اینچنین راست قامت بایستاد و چشمان هر ناظری را چه اینحا و چه در دنیا خیره کند، بی گمان قادر است در این زمانه ی عُسرت و درد بر این بیداد و ستم و ظلم و دشمنی فایق آید.

زیرا ما قبل از هرچیز و بیش از هر موضوعی ایرانی هستیم و هویت و ملیت ما ایرانی است.

هر موضوع و یا مقوله ی دیگری به طبع ایرانی بودن ما فرهنگی است و اسلام هم با همه ی فراگیر بودنش در ایران بخشی از هویت فرهنگی ما را تشکیل می دهد.

و جای بسی خوشحالی است که امروز جوانان ایرانزمین در جستجو و تکاپوی خویشتنِ خویشِ ایرانی شان هستند و می کوشند تاریخ پدران و معاصر را فرا گیرند و از این خود بیگانگی و امت بودن بیرون بیایند و به هویت ملی خود که همانا ایرانی بودن است، آغوش بگشایند.

نمونه ی بارز این خروجِ از خود بیگانگی و امت بودن، برگزاری جشن های پدران باستانی در ابعاد گسترده تر در امروز است.

سوای این برگزاری و کردار نیک، فراگیری آموزه های زرتشت بزرگ است که سبب شده است آخوندهای حاکم را بر خود و درخود بلرزاند.

بطوریکه یکی از همین آخوندها ناله سر داده بود که:

امروز

خطر مسیحیت نیست.

خطر مذهب سنی نیست.

خطر دین یهود نیست.

بلکه ترس و خطر در این است که جوانهای " شیعه " بروند زرتشتی بشوند.

آری درست خواندید. این افاضات یکی از این تاریک اندیشان است که در سراسر دنیا پخش شده است.

حال بیایید قانون ارتداد وضع کنید و با ترس و رعب مانع شوید که جوانان به دین پدرانشان و به اصل خویش برگردند.

اما نمی دانید که امروز هر ایرانی یک زرتشتی است.

- - - - - برگرفته از سایت « خبر نت » - - - -

دکتر احمد پناهنده

apanahan@t-online.deThis email address is being protected from spam bots, you need Javascript enabled to view it

a_panahan@yahoo.deThis email address is being protected from spam bots, you need Javascript enabled to view it

تصویری وجود ندارد

درباره تابعیت «جمهوری اسلامی ایران» در پاسپورت پناهندگان سیاسی

چه گفتیم و چه شنیدیم ( از سایت ژورنالیسم - الاهه بقراط )

اوایل امسال بود که شنیدم در پاسپورت پناهندگان سیاسی، در برابر واژه آلمانی «تابعیت» Staatsangehoerigkeit عنوان «جمهوری اسلامی ایران» قید می شود. بر اساس کنوانسیون ژنو در مورد امور پناهندگی، تمامی مشخصات در این پاسپورت ها باید به دو زبان انگلیسی و فرانسوی نیز آورده شود و این در حالیست که برای «تابعیت» در این دو زبان از واژه «ملیت» استفاده شده و در برابر Nationality و Nationalité یعنی در برابر ملیت ایرانیان، عنوان «جمهوری اسلامی ایران» نوشته می شود.

نامه به اداره خارجی ها

من که خود پس از سالها باید برای تمدید پاسپورتم مراجعه می کردم، درتاریخ 6 مارس بدون آنکه بدانم برای اعتراض به کدام نهاد مسئول باید مراجعه کرد، نامه ای به شرح زیر برای اداره خارجی ها و کارمندی که مسئولیت تمدید پاسپورت پناهندگی مرا بر عهده داشت، نوشتم:

«من در روز سه شنبه چهارم ماه مارس برای تمدید گذرنامه خود به شما مراجعه کردم و روز 8 آوریل آن را دریافت خواهم کرد.

در رابطه با عنوان تابعیت شنیده ام که در گذرنامه برخی از ایرانیان نه کلمه «ایرانی» بلکه عنوان «جمهوری اسلامی ایران» قید شده است.

از شما و همکارانتان خواهش می کنم به این موضوع توجه بفرمایید که من و بسیاری از ایرانیان که هنوز دارای چنین گذرنامه هایی هستند، به مثابه دگراندیشان سیاسی باید جمهوری اسلامی را ترک می کردیم. تابعیت و ملیت ما «ایرانی» است و نه «جمهوری اسلامی ایران». من شخصا به حکومت کنونی ایران هیچ احساس تعلقی ندارم و مطلقا مایل نیستم عنوان رژیم جمهوری اسلامی در گذرنامه من قید شود. من متعلق به این حکومت نیستم.

نه تنها از نظر سیاسی، بلکه از نظر زبان نیز عنوان «جمهوری اسلامی ایران» در برابر تابعیت ما صحیح نیست. تابعیت افراد نه با رژیم یک کشور بلکه با خود آن کشور تعریف می شود صرف نظر از اینکه چه شکلی از حکومت و یا چه رژیمی بر آن کشور حاکم باشد.

خواهش می کنم در برابر تابعیت من لطفا فقط کلمه «ایرانی» را قید بفرمایید.

به خاطر توجه و همدلی تان سپاسگزارم.»

هنگامی که حدود یک ماه بعد برای دریافت گذرنامه تمدیدشده خود مراجعه کردم، دیدم عنوان «جمهوری اسلامی ایران» در برابر تابعیت دارنده گذرنامه نوشته شده است. در گفتگویی که با کارمند یادشده داشتم، و به آن در مقاله «تابعیت ما «ایرانی» است و نه «جمهوری اسلامی ایران»* پرداخته ام، وی گفت که باید به وزارت کشور و چاپخانه دولتی آلمان مراجعه کنم.

من در بازگشت، برای اینکه به طور فردی اقدام نکرده باشم، با کانون پناهندگان سیاسی در برلین تماس گرفتم و پس از گفتگو با آقای حمید نوذری قرار شد کانون در این زمینه اقدام کند. در عین حال در ای میلی به یکی از اعضای حزب سبزها ابراز امیدواری کردم که حزب آنها از اقدامات ما پشتیبانی کند. وی مرا راهنمایی کرد که با کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نیز تماس بگیرم.

نامه به کمیسیاریای عالی امور پناهندگی

من از طریق تلفن نتوانستم مستقیم با مسئولان کمیساریای عالی پناهندگان شعبه برلین تماس بگیرم و قرار شد مسئله را در ای میلی با آنها مطرح کنم، که پس از مطالعه دقیق کنوانسیون ژنو مصوبه 28 ژوییه 1951 ای میل زیر را (29 آوریل 2008) برای دو تن از مسئولان کمیساریای یادشده در برلین فرستادم:

«دلیل این پرسش من، پاسپورت پناهندگی من است. من ایرانی هستم و از هجده سال پیش صاحب این گذرنامه هستم و در ماه مارس امسال باید این گذرنامه را تمدید می کردم.

در گذرنامه جدید، در برابر تابعیت من عنوان «جمهوری اسلامی ایران» قید شده است در حالیکه در گذرنامه های قدیمی اصلا تابعیت صاحب گذرنامه نوشته نمی شد و در گذرنامه های جدید هم تا آغاز سال 2008 کلمه «ایرانی» قید می گشت.

صرف نظر از اینکه عنوان «جمهوری اسلامی ایران» برای من به عنوان یک پناهنده سیاسی مطلقا قابل قبول نیست و آن را توهینی به خود می شمارم، می خواهم بدانم آیا قید تابعیت در گذرنامه هایی که بر اساس کنوانسیون ژنو صادر می شوند، بطور کلی با مفاد حقوقی این کنوانسیون مطابقت دارند یا خیر.

از پاسخ سریع شما بسیار خوشحال خواهم شد.

پس نویس: تابعیت آلمانی ها نیز «جمهوری فدرال آلمان» نیست. درست همان گونه که تابعیت سوئدی ها یا اسپانیایی ها «سلطنت مشروطه سوئد» و یا «سلطنت مشروطه اسپانیا» خوانده نمی شود».

روز 7 ماه مه ای میل زیر را از سوی مسئولان این کمیساریا در برلین دریافت کردم:

«در رابطه با پرسش شما ابتدا این موضوع را متذکر می شویم که صدور و تحویل گذرنامه های پناهندگی در اختیار کشورهاست و کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل اساسا هیچ دخالتی در این زمینه ندارد. بر این اساس با توجه به پرسش شما ذیلا به اطلاع می رسانیم:

1. قید تابعیت در پاسپورت پناهندگان

پاسپورت پناهندگی که بر اساس ماده 28 کنوانسیون پناهندگی ژنو باید امکان سفر را به دیگر کشورها فراهم آورد (به استثنای کشور مبدأ) در عین حال باید حاوی هویت دارنده گذرنامه باشد. از این زاویه، قید تابعیت به نظر کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل دارای اهمیت می باشد تا یک پناهنده اساسا از حمایت کشوری که تابعیت آن را دارد و یا تا کنون در آن ساکن بوده است، نتواند استفاده کند و به این ترتیب نتواند به آن باز گردد. به این ترتیب، قید تابعیت از یک سو در خدمت اطلاع رسانی و از سوی دیگر جهت حمایت از خود پناهنده است.

2. عنوان جمهوری اسلامی ایران

عنوان «جمهوری اسلامی ایران» عنوان رسمی در زبان اداری جمهوری فدرال آلمان است. شما می توانید تازه ترین عناوین رسمی کشورهای مختلف را در ضمیمه این ای میل و هم چنین در سایت وزارت امور خارجه بخوانید.

از آنجا که ما کپی پاسپورت شما را در اختیار نداریم، نمی توانیم درباره اطلاعاتی که در زمینه قید تابعیت در پاسپورت خود در اختیار ما گذاشته اید، قضاوت کنیم. بر اساس آنچه شما با ما در میان نهاده اید، اساسا مشکلی در قید این عنوان نمی بینیم، چرا که تابعیت شما به هر حال در جای خود باقیست و قید آن عنوان برای شما با توجه به پناهندگی شما، مطلقا موجب ضرر و زیان نیست بلکه در خدمت حمایت از شماست. چنانچه شما همچنان در رابطه با قید عنوان مزبور در گذرنامه خود به توضیح نیاز دارید، خواهشمندیم مستقیم با اداره ای که آن را صادر کرده است تماس بگیرید.»

از آنجا که این پاسخ نشان می داد این نهاد هیچ مسئولیتی در این زمینه ندارد و در عین حال خبر ندارد که در صفحه دیگری از گذرنامه پناهندگان در آلمان قید می شود که صاحب گذرنامه حق سفر به «ایران» (در اینجا دیگر نمی نویسند: جمهوری اسلامی ایران!) را ندارد، بنابراین لازم نیست با آوردن نام «جمهوری اسلامی» در جای غلط آن را تأمین کرد، از ادامه تماس با آن که بی فایده می بود خودداری کردم.

نامه کانون پناهندگان به نماینده حزب سبزها

در همان ماه آوریل (23 آوریل) آقای حمید نوذری مسئول کانون پناهندگان سیاسی در برلین، در نامه ای به آقای ولفگانگ ویلاند نماینده حزب سبزها در پارلمان آلمان چنین نوشت:

«آقای ویلاند گرامی،

در هفته های اخیر ما با مشکلی از سوی وزارت کشور آلمان روبرو شده ایم: ایرانیانی که به عنوان پناهنده سیاسی در آلمان به رسمیت شناخته می شوند، و هم چنین پناهندگان قدیمی که پاسپورت های شان تمدید می شود، به ناگاه در برابر تابعیت خود به جای «ایران» یا «ایرانی» عنوان «جمهوری اسلامی ایران» را می یابند. جای تعجب دارد که عنوان یک حکومت در برابر تابعیت قید می شود. در پاسخ پرسش های مکرر ما از مسئولان مربوطه در ایالت های مختلف گفته شد که آنها هیچ ربطی به این مسئله ندارند و همه چیز در مسئولیت وزارت کشور قرار دارد. صرف نظر از بعد سیاسی مسئله که نام یک حکومت سرکوبگر به عنوان تابعیت قید می شود، به نظر ما این موضوع از نظر اصولی نیز غلط است چرا که نام یک حکومت در برابر «ملیت» و یا «تابعیت» کشوری نوشته می شود که بطور طبیعی «ایران» و یا «ایرانی» باید باشد و تا پایان سال 2007 بر اساس اسناد خودتان چیزی جز این نبوده است.

از شما خواهش می کنم ارزیابی خودتان را از این موضوع به عنوان سخنگوی سیاست داخلی با ما در میان بگذارید».

بیش از یک ماه بعد در تاریخ 02 ژوئن آقای تیلو فوکس همکار علمی آقای ویلاند برای آقای نوذری می نویسد:

«مطمئنا شما منتظر پاسخی از سوی ما به پرسش خود هستید. موضوع مشکل تر از آن است که به نظر می رسد: اداره مهاجرت و پناهندگی هر نوع مسئولیتی را از خود سلب می کند و ادارات ایالتی می گویند که «از بالا» دستور دریافت کرده اند. و «کاملا آن بالا» یعنی وزارت کشور پس از گذشت چهار هفته و تلفن های مکرر هنوز مسئولی را از سوی خود برای گفتگو معرفی نکرده اند که بتواند و یا بخواهد پاسخی به ما بدهد. اینک آقای ویلاند مسئله شما را بطور کتبی برای دولت فرستاده است و احتمالا تا پایان این هفته پاسخی دریافت خواهیم کرد. مسلم است که ما این پاسخ را بلافاصله پس از دریافت، از طریق سایت نمایندگان در اختیار شما قرار خواهیم داد. با تشکر فراوان از صبر شما و همراه با سلام های دوستانه».

نامه کانون پناهندگان به نماینده حزب سوسیال دمکرات

آقای نوذری مشابه آن نامه را در تاریخ 06 ماه مه برای آقای سباستیان اداتی رییس کمیته مسائل داخلی پارلمان نیز فرستاد و روز 13 ماه مه این پاسخ را از وی دریافت نمود:

«من با نظر شما موافق هستم که عنوان «جمهوری اسلامی ایران» به عنوان تابعیت نامناسب است. به نظر من عنوان درست «ایرانی» است. این امر در عین حال با عناوینی که وزارت امور خارجه زیر عنوان «فهرست عناوین دولتی برای استفاده در زبان اداری جمهوری فدرال آلمان» منتشر کرده است، مطابقت دارد.

من از آقای دکتر شویبله، وزیر کشور، خواهش کرده ام درباره این موضوع ما را مطلع سازند. به محض اینکه جوابی به من داده شود، که بنا به تجربه می دانم مدتی طول خواهد کشید، نتیجه را در همین جا [سایت نمایندگان پارلمان] به اطلاع شما خواهم رساند.»

بیش از یک ماه بعد، در تاریخ 18 ژوئن آقای سباستیان اداتی نامه قبلی خود را چنین تکمیل می کند:

«برای تکمیل آنچه در 13 ماه مه در پاسخ به پرسش شما در تاریخ 06 مه نوشتم، به اطلاع شما می رسانم همان گونه که گفته بودم، پاسخی از پتر آلتمایر معاون پارلمانی وزیر کشور برای من رسیده است.

من بخش هایی از این پاسخ را در زیر نقل می کنم:

(...) به دلیل وضوح [در صدور پاسپورت ها] ، از اواسط سال 2007 در گذرنامه هایی که بر اساس قوانین مربوط به خارجی ها در آلمان صادر می شوند، برای ملیت نه شکل توضیحی آن (مانند ایرانی یا آفریقای جنوبی یی) بلکه عنوان رسمی حکومتی که در عین حال نشاندهنده تابعیت افراد است در شکل اختصاری به کار می رود تا از هر نوع اشتباه جلوگیری شود چرا که در غیر این صورت برای مثال قید تابعیت برای کره ای ها باید به شکل «کره شمالی یی» یا «کره جنوبی یی» باشد. مشکل مشابهی در مورد قید تابعیت کسانی پیش می آید که از کنگو می آیند. در این مورد نیز از عنوان جمهوری کنگو و یا جمهوری دمکراتیک کنگو استفاده می شود. در حال حاضر این تنها راه روشن در این زمینه است.

لیستی زیر عنوان «فهرست کشورها در استفاده اداری در جمهوری آلمان فدرال» در اختیار چاپخانه دولتی آلمان قرار گرفته است که این چاپخانه برای هر کشور از این عناوین در شکل اختصاری آنها استفاده می کند. این فهرست، عناوین رسمی کشورها و یک کد اختصاری سه حرفی را بر اساس مقررات بین المللی در بر می گیرد. بر اساس این فهرست، در پاسپورت هایی که بر اساس قوانین مربوط به خارجی ها در آلمان صادر می شوند، چاپخانه آلمان برای تابعیت ایرانیان از عنوان «جمهوری اسلامی ایران» استفاده می کند (...)».

به این ترتیب نماینده حزب سوسیال دمکرات (یکی از دو حزب حاکم در ائتلاف دولتی) پس از اینکه در نخستین نامه خود حق را به کانون پناهندگان داده و عنوان «جمهوری اسلامی ایران» را «نامناسب» تشخیص داده بود، ترجیح داد با ارسال پاسخی که از وزارت کشور دریافت کرده بود، موضوع را خاتمه یافته تلقی کند.

پرسش کانون پناهندگان از نماینده حزب سبزها

آقای نوذری یک بار دیگر در تاریخ 20 ژوئن دو روز پس از دریافت این نامه با آقای ویلاند نماینده حزب سبزها که هنوز پاسخی از وی نرسیده بود تماس گرفته و می نویسد:

«من در ماه 2008 از شما درباره تابعیت پناهندگان ایرانی پرسیدم. آیا هنوز پاسخی از وزارت کشور دریافت نکرده اید؟»

چهار روز بعد (24 ژوئن) آقای ویلاند چنین پاسخ می دهد:

«خوشحالم پس از مدتها نامه نگاری با این مسئول و آن مسئول و این اداره و آن اداره، سرانجام می توانم پاسخی به پرسش شما بدهم.

همان گونه که می دانید در ماه اوت 2007 سلسله قوانینی در رابطه با مهاجران و پناهندگان تغییر یافتند، و یا بهتر بگویم، بدتر شدند. از این مجموعه می توان به مقررات جدید اتحادیه اروپا در مورد گذرنامه های جدید و ثبت مشخصات بیولوژیک اشاره کرد. تا کنون این گونه بود که یک نمونه چاپی در اختیار مسئولان اداره خارجی ها قرار می گرفت تا خودشان مشخصات مربوط به دارنده گذرنامه را در آن تایپ کنند. از زمانی که تغییرات جدید پیاده می شوند، تمامی گذرنامه ها توسط چاپخانه فدرال آلمان چاپ می شوند. از همین رو لازم بود مقررات قانونی در این زمینه تنظیم شود. در این مقررات قید شده است که در برابر «تابعیت» افراد باید عنوان رسمی کشور قید شود و نه آنگونه که تا کنون رایج بوده، صفاتی مانند «ایرانی» که از نظر دستور زبان نیز صحیح بوده است. عنوان رسمی کشورها در فهرستی از سوی وزارت امور خارجه در اختیار چاپخانه قرار گرفته است. یعنی عنوانی که حکومت ها خود را به آن می خوانند.

دولت آلمان مشکلاتی را که درباره تابعیت برخی از کشورها که وجود داشته است، به عنوان دلیل این تغییر ذکر می کند از جمله تابعیت «کره ای ها» و «کنگویی ها».

این موضوع به ویژه در رابطه با تاریخ خود آلمان بسیار عجیب است چرا که سالهای طولانی مسئولان آلمان قید تابعیت «آلمانی» را برای هر دو کشور جمهوری فدرال آلمان [آلمان غربی] و جمهوری دمکراتیک آلمان [آلمان شرقی] به کار می بردند. این امر نه تنها ناخواسته نبود، بلکه راه نجاتی بود برای اینکه مجبور نباشند تابعیت جمهوری دمکراتیک آلمان را به رسمیت بشناسند.

ظاهرا کسی به این نکته فکر نکرده است کسانی که به دلیل پیگرد سیاسی از ایران و کشورهای دیگر در آلمان بسر می برند، اتفاقا درست به همین دلیل است که کشورشان به یک «جمهوری اسلامی» و یا نظامی مشابه تبدیل شده است.

من این موضوع را که شما بر همین اساس از پذیرفتن این عنوان خودداری می کنید و نمی خواهید در آلمان به «تابعیت» چنین رژیمی در آیید، درک می کنم. من تلاش می کنم تا این مقررات تغییر پیدا کند».

گذشت زمان در این نامه نگاری ها و مشکلاتی که در گرفتن پاسخ از مسئولان وجود دارد، نشان می دهد تا چه اندازه باید صبورانه این موضوع را پیگیری کرد. انتظار می رود پس از پایان تعطیلات تابستانی بتوان بار دیگر در تماس با مسئولانی که قول پیگیری داده اند، برای این تغییر تلاش کرد. آنچه مسلم است، این است که عنوان «جمهوری اسلامی ایران» در پاسپورت پناهندگان باید تغییر کند و تا انجام این تغییر، باید به تلاش خود ادامه داد حتی اگر بسی بیش از این به زمان نیاز داشته باشد.

-------------------------------------------------------------------------

ز شیر شتر خوردن و سوسمار . . .

-

-------------------------------------------------------------------------------------------------



برای این پلید جامگان گندیده مغز ،
فردوسی بزرگ چنین گفت :


ز ران ملخ خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیدست کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

هزاران تفو صد هزاران تـفو


--------------------------------------------------------

به دنیا بگوییم : " بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی تابستان १३६७ "،

-
... این داستان باید بارها و بارها گفته شود زیرا کسان بسیاری هستند که آن را نشنیده‌اند، و از این داستان بی‌خبرند. همچنین، باید بارها و بارها گفته شود زیرا در این تکرار، قربانیان واقعه را به یاد می‌آوریم و در چنین صورتی است که می‌توانیم اطمنیان حاصل کنیم این خون‌ها بیهوده به زمین نریخته‌اند...

در میانه‌ی مرداد ماه سال 67، اندکی پس از آنکه ایران در جنگ با عراق آتش بس را پذیرفت، و چند روز پس از آنکه نیروی نظامی ایران حمله‌ی مجاهدین خلق به مرزهای غربی را با قدرت دفع کرد، آیت‌الله خمینی دو فرمان سری و غیرمنتظره صادر کرد که بر اساس آن تمام زندانیان سیاسی در سطح کشور دوباره دادگاهی شدند و آن دسته از زندانیان سیاسی که در مخالفت با حکومت ایران ایستادگی می‌کردند اعدام شدند.
در اجرای فرمان آیت‌الله خمینی، کمیسیونی تشکیل شد که زندانیان آن را "کمیسیون مرگ" نامیدند. این کمیسیون متشکل بود از نمایندگانی از قوه‌ی قضاییه، دفتر دادستانی، و وزارت اطلاعات. در کمیسیون تهران این افراد عبارت بودند از جعفر نیری، مرتضی اشراقی، و مصطفی پورمحمدی که به ترتیب از سازمان‌های گفته شده شرکت کردند. وظیفه‌ی کمیسیون مرگ آن بود که تعیین کند زندانی "محارب" است یا "مرتد"، و هر دو گروه را اعدام کند. در مورد زندانیان مجاهد خلق، تنها با پرسیدن یک سؤال در خصوص ارتباط زندانی با گروه سیاسی‌اش، تکلیف وی تعیین می‌شد. آنهایی که در پاسخ به جای "منافقین" گفتند "مجاهدین"، به دار کشیده شدند.1 در مورد گروه‌های گوناگون چپ، کمیسیون مرگ از اعتقادات مذهبی‌شان می‌پرسید و از تمایل ایشان به همکاری با رژیم سؤال می‌کرد. نمونه‌ای از پرسش‌ها این‌ها بود: "آیا شما مسلمان هستید؟"، "نماز می‌خوانید؟"، "آیا حاضرید میدان‌های مین را برای ارتش جمهوری اسلامی پاکسازی کنید؟" اگر اکثریت قضات رأی به محارب یا مرتد بودن زندانی می‌دادند، وی بلافاصله اعدام می‌شد.

چند هزار زندانی سیاسی در مدت زمانی به طول دو ماه کشته شدند. به تخمین آیت‌الله منتظری تعداد کشته‌شدگان بین 2800 تا 3800 است. آن تعدادی که از بازجویی کمیسیون مرگ جان به در بردند نیز سرنوشت بهتری پیدا نکردند. بعضی‌ها زیر فشار روانی از آنچه در مقابل چشم‌شان اتفاق می‌افتاد، خورد شدند، بعضی تاب آزار جسمانی که با جیره‌ی مداوم شلاق به ایشان می‌رسید نیاوردند، و به سادگی دست به خودکشی زدند. گفته شده است که نگهبانان زندان از تصمیم زندانیان برای خودکشی استقبال می‌کردند.

... دولت ایران خانواده‌ی قربانیان را از جریان دادگاه‌های دوباره، تا وقتی که اعدام‌ها انجام شد و تن‌ها را در گورهای دسته‌جمعی به خاک سپردند، با خبر نکرد. و پس از آنکه خبر دادند، محل دفن عزیزانشان را به آنها نگفتند. دستور داده شد هیچ سنگ قبری بر گورها گذاشته نشود و مجلس عزا بر پا نشود. هنگامی که خبرگزاری‌های غربی از کشتارها پرسش کردند، عبدالله نوری، علی خامنه‌ای، و اکبر هاشمی رفسنجانی، نمایندگان وقت دولت ایران، ماجرا را از اساس انکار کردند. و نیز همچنان دولت ایران نابودی زندانیان مخالف در سال 67 را انکار می‌کند.

... اکثریت مردم حتی از وقوع جنایات تابستان سال 67 بی‌خبرند. کوتاهی ما در اعلام عمومی این جنایت، شرم‌آورترین کاریست که ما در قبال قربانیان و خانواده‌هایشان انجام می‌دهیم. همچنین، این تنها مانع بزرگ بر سر راه دادخواهی این واقعه است زیرا نمی‌توان توقع داشت که جهان، که به‌سادگی از این واقعه بی‌خبر است، در فریاد عدالت‌جویی ما با ما همصدا شود. برای از میان برداشتن این مانع باید با دوراندیشی بسیار دست به ایجاد یک کمپین اطلاع‌رسانی بزنیم. کمپینی که گسترده‌تر و فراگیرتر از جمع‌های تک‌افتاده‌ی زندانیان سابق و یا گروهی محدود از کوشش‌گران معتقد باشد؛ کمپینی پرجوش و زنده که پرونده‌ی سال 67 را به نام پرونده‌ی حقوق بشری که به تمامی ایرانیان مربوط می‌شود عرضه کند و نه به نام مسئله‌ای سیاسی که تنها در مسیر منافع آن دسته از گرو‌ه‌های مخالف که اعضاشان اعدام شدند، است. باید در روزنامه‌های محلی و بین‌المللی مقاله‌های تحلیلی به زبان فارسی و به زبان‌های معتبر جهان، بدون اغراق‌گویی و یا کلی‌گویی در جهت کمرنگ کردن آن، منتشر کنیم. باید وب‌سایت‌های معتبر با طراحی حرفه‌ای داشته باشیم تا اطلاعات مربوط را منعکس کنند. باید با روزنامه‌نگارانی که می‌شناسیم وارد گفتگو شویم و بخواهیم که این داستان را در گزارش‌ها و مقالات خود پوشش دهند، و در صورتی که از ما خواستند تا به ایشان اطلاعات لازم را ارایه کنیم، باید منبعی از گزارش‌هایی که به شیوه‌ای درست و شایسته نگاشته شده‌اند آماده داشته باشیم. ما نیاز داریم واقعه‌ی تابستان 67 را از بلندگوی وبلاگ‌ها به گوش دیگران برسانیم. دانشگاهیان ما باید مقالات دانشگاهی در خصوص این واقعه بنویسند. باید در زمینه‌ی این واقعه، کنفرانس‌های متعدد برگزار کنیم. کوتاه سخن آن که، باید اطمینان حاصل کنیم که دیوار سکوت فراگیر بیست ساله را ترک داده‌ایم.

در تاریخ معاصر ایران، کشتار تابستان 67 از لحاظ ابعاد خشونت و شمار کشته‌شدگان، نمونه‌ای است که همانند ندارد. با این وجود، تلخ‌ترین شوخی این واقعه‌ی تلخ آن است که از میان تمام موازین انسانی و حقوق بشری که حکومت ایران زیر پا گذاشته است، در پوشاندن راز کشتار 67 از چشم جامعه‌ی بین‌المللی و حتی از بخش عظیمی از جامعه‌ی ایرانی، موفق‌تر از همیشه بوده است. تا کنون، تقریبا همه می‌دانند که اندکی پس از انقلاب، حکومت وحشت در ایران آغاز شد؛ می‌دانند که حکومت ایران دست به قتل مخالفان خود که در خارج از مرزهای کشور به سر می‌بردند زد؛ از قتل‌های زنجیره‌ای اواخر دهه‌ی 1370 که قربانیانش روشنفکران و کوششگران مخالف رژیم بودند، با خبرند. فاجعه اما اینجاست که افکار عمومی تنها اطلاع ناچیزی از اعدام‌های سال 67 در دست دارد. نه تنها عاملان و طراحان جنایت خوفناکی که در تابستان 67 به اجرا گذاشته شد مورد تعقیب قانونی قرار نگرفته‌اند، بلکه حکومت همچنان در انکار وقوع این قتل عام اصرار می‌ورزد.


-----------------------------
این گزیده ای بود از نوشتاری در سایت اینتگراسیون ایرانیان ساکن آلمان

وزير ايرانی با مدرک جعلی آکسفورد -- نگاه گاردين به مدرک دکترای علی کردان - پنجشنبه 24 مرداد 1387 [2008.08.14]

رابرت تیت
وقتی نمايندگان شکاک مجلس ايران، شايستگی علی کردان را برای احرازمقام وزارت کشور ‏با
ترديدمواجه کردند، او فکر می کرد جواب قاطعی در آستين دارد: و آن مدرک دکترای ‏حقوق از يکی از معتبرترين مؤسسات دنيا، يعنی دانشگاه آکسفورد بود.‏ او حتی مدرک فارغ التحصيلی خود را با سربرگ دانشگاه که بر اعطای «دکترای افتخاری ‏در حقوق» برای گشودن فصل جديدی در مطالعات تطبيقی در حقوق دلالت می کرد، به نمايش ‏گذاشت. پس از آنکه دانشگاه آکسفورد اعطای هرگونه مدرکی به وی را تکذيب کرد، اکنون اين ادعای ‏گزاف، کردان را به دردسر انداخته و دولت محمود احمدی نژاد را شرمسار و خجالت زده ‏کرده است. کردان کمتر از يک هفته پس از دريافت رأی اعتماد برای پست وزارت و پس از دستور علی ‏لاريجانی- رئيس مجلس- برای تشکيل کميته بررسی صحت مدرک وی، با درخواست استعفا ‏روبرو شده است. ‏ وی به عنوان عضو سابق سپاه پاسداران و استاد دانشگاه، هنگامی توانست دربرابر مخالفت ‏های محکم مجلس رأی اعتماد دريافت کند که احمدی نژاد در يک اقدام غيرمعمولی به ‏نمايندگان گفت نامزد وی برای وزارت از حمايت شخص آيت الله علی خامنه ای- رهبر عالی ‏ايران- برخوردار است. ‏ اما فشارها زمانی بالا گرفت که رسانه ها، ايراد برخی نمايندگان مجلس درباره خيالی بودن ‏مدرک وی از دانشگاه آکسفورد و اينکه قابليت علمی او بيش از ديپلم دبيرستان نيست را مورد ‏پيگيری قرار دادند. در هياهوی اين ترديدها و انتقادات، کردان به اميد آرام کردن شرايط به انتشار کپی «مدرک» ‏آکسفورد خود دست زد. اين مدرک که تاريخ ژوئن 2000 را بر روی خود دارد، عنوان می کند که کردان «تلاش ‏فراوانی در فراهم کردن مدارک و مفاد آموزشی از خود نشان داده» است.اين مدرک توسط ‏‏«دانشکده حقوق» به وی اعطأ شده است و سه استاد به نام های ادموند رولز، آلن کوی و پیتر ‏برايانت امضأ کرده اند. انتشار اين مدرک به جای فرونشاندن ترديدها، آتش انتقادات در وب سايت ها را دامن زد. ‏سايت الف وابسته به احمد توکلی- رئيس مرکز پژوهش های مجلس و يکی از منتقدان احمدی ‏نژاد- موضوع را به دانشگاه آکسفورد منتقل کرد که با تکذيبيه اين مؤسسه روبرو شد.‏ اين دانشگاه در اطلاعيه ای اعلام کرد: «دانشگاه آکسفورد هيچ سابقه ای از اعطای دکترای ‏افتخاری و يا هرگونه مدرک ديگری از دانشگاه به آقای علی کردان در اختيار ندارد.»‏ ‏«پرفسور ادموند رولز، پيتر برايانت و آلن کوی همگی زمانی در اين دانشگاه منصبی داشتند، ‏اما هيچيک در دانشکده حقوق مشغول به کار نبوده و چنين مدرکی را امضأ نمی کردند.»‏ سخنگوی دانشگاه اعلام کرد اين مؤسسه مدرک افتخاری را معمولاً به فرهيختگان شناخته شده ‏اعطأ می کند. سايت الف اين اطلاعيه را همراه با «مدرک» کردان که چندين غلط املائی و گرامری نيز از ‏آن گرفته بود در وب سايت خود منتشرکرد. يکی از اين غلط ديکته ها، نحوه نگاشتن کلمه ‏entitle‏ به صورت اشتباه ‏intitle‏ بود. دولت ديروز با مسدود ساختن دسترسی به سايت الف، به مقابله به مثل پرداخت. اين روشی ‏است که عليه ساير سايت های منتقد هم به کار گرفته شده است. احمدی نژاد که از نزديکان کردان محسوب نمی شود، و انتخاب او را از روی مصلحت انجام ‏داده، در انظار عمومی به دفاع از وی پرداخته و گفته است که نبايد وی را بر اساس «يک ‏کاغذ پاره» قضاوت کرد. اين اصطلاحی است که احمدی نژاد معمولاً در رد کردن قطعنامه ‏های شورای امنيت سازمان ملل عليه برنامه هسته ای ايران هم به کار می برد.

تبدیل نام ایران به جمهوری اسلامی در اسناد دولتی آلمان !

چرا در اسناد ایرانیان جمهوری اسلامی ایران نوشته میشود؟

طی ماههای گذشته در تصمیمی که وزارت کشور آلمان برای ثبت اسناد ایرانیان، ثبت ازدواج، صدور گذرنامه، صدور اقامت و آنچه مربوط به امور اداری ایرانیان میشو، گرفت، ایرانیان وطن پرست را بسیار ناراحت کرده است.

وزارت کشور به کلیه ادارات اقامت و ثبت اسناد دستور داده در اسناد ایرانیان بجای (تابعیت کشور ایران) تابعیت جمهوری اسلامی ایران بنویسند.

این خبر را چند تن از همکاران در وسایل ارتباط جمعی ایرانیان برون مرز با گله و شکایت منتشر کردند و برخی از دوستان و خوانندگان نیمروز و صفحه www.djar.eu در تماسهای خود با ما، این عمل را نوعی توهین و خوار شماری ایرانیان شمردند و تقاضا کردند چونی و چرایی این مسئله را پیگیری کنیم.

سازمانهای سیاسی ایرانیان برون مرز نیز با انتشار مطالب گوناگون پیرامون این مشکل از دولت آلمان خواستند در تصمیم خود تجدید نظر کرده در اسناد ایرانیان مقیم این کشور، جمله جمهوری اسلامی ایران را حذف کند. تمام این کوشش ها بی ثمر مانده است.

چون تا کنون هیچگونه از این فعالیت ها به نتیجه نرسیده است و خوانندگان مایلند دلیل اقدام وزارت کشور آلمان را برای تغیر نام ایران بدانند، از ما تقاضا کردند در این زمینه کنکاش کرده و نتیجه بررسی های خود را در نیمروز منتشر کنیم. ما در وهله نخست با دکتر نادر زاهدی معاون دبیر کل حزب مشروطه ایران تماس گرفتیم. وی در جواب به سئوال ما اظهار داشت، در چند ماه گذشته طی نامه ای به وزارت کشور آلمان، دلیل تغیر تصمیم دولت آلمان را برای ثبت نام کشور ایرانیان مقیم آلمان در اسناد دولتی، خواستار شدم. در این نامه متذکر شدم ایران از هزاره های گذشته تا امروز، ایران نام دارد و به چه دلیل نام آن در اسناد شما به جمهوری اسلامی تغیر داده شده است. متآسفانه اکنون چند ماهی از ارسال نامه من به وزارت کشور میگذرد و تا کنون جوابی در این رابطه بخصوص به من داده نشده، در حالیکه دولت آلمان میداند، من عضوی از اوپوزیسیون ایران در خارج از کشور هستم و دانستن این مسئله برایم ضروری است. وی اضافه کرد چندین بار نیز طی تماس های مختلف از وزارت کشور در خواست جواب کردم که همه آنها بی نتیجه ماند.

نویسنده روی خط آلمان در دوهفته گذشته، دلیل تغیر ثبت نام ایران به جمهوری اسلامی ایران را در اسناد ایرانیان مقیم آلمان از وزارت کشور طی نامه ای خواستار شد. متآسفانه تا روز انتشار این خبر وزارت کشور آلمان که در گذشته از طریق ارسال خبر و مصاحبه ولو کوتاه ثابت کرده با نیمروز همکاری میکند، از جواب به این سئوال خودداری کرده است.

ما برای پیگیری بیشتر با چندین اداره اقامت در ایالات مختلف تماس گرفتیم. همه مسئولین قسمت های ثبت اسناد و صدور اجازه اقامت در جواب به سئوال ما گفتند، دستور از وزارت کشور آمده و ما عین آنرا عمل میکنیم.

اداره اقامت دوسلدورف در این زمینه اظهار داشت، نام ایران از روز انقلاب ببعد به جمهوری اسلامی ایران تغیر کرده و ما تا کنون در اسناد نام کشور را ایران مینوشتیم، اما به احتمال زیاد جمهوری اسلامی وزارت کشور را زیر فشار گذاشته تا از نام جمهوری اسلامی ایران استفاده کند. خانم اداره اقامت دوسلدورف اضافه کرد، ما چاره ای نداریم و باید دستور وزارت کشور را رعایت کنیم.

ما پا فراتر گذاشته این سئوال را با چند وکیل دادگستری امور بین المللی در میان گذاشتیم.

این آقایان وکلا از جمله (کریستیان کیپه) اظهار داشتند، نام کشور ایران از بدو انقلاب به جمهوری اسلامی ایران تغیر یافته و سازمان ملل متحد پرچم و نام جدید این کشور را پذیرفته است. بنا براین نمیتوان از وزارت کشور آلمان ایراد گرفت، چرا در ثبت اسناد از نام جدید استفاده میکند.

آقای کیپه اضافه کرد، بیش از ۹۰ درصد از مردم ایران در بدو انقلاب به جمهوری اسلامی رآی داده اند و این کشور به نام جمهوری اسلامی رسمیت دارد، سازمان ملل متحد این کشور را با این نام و پرچم جدید برسمیت شناخته و قبول دارد.

وی در جواب به این سئوال که آیا شکایت ایرانیان در سازمانهای بین المللی موردی خواهد داشت و به نتیجه میرسد گفت، از نظر حقوق بین الملل نه، اما اگر اوپوزیسیون بخواهد، میتواند با مطرح کردن این مسئله در جوامع بین المللی بنفع خود بهره گیری کند.

Iradj.rabii@freenet.deThis email address is being protected from spam bots, you need Javascript enabled to view it This email address is being protected from spam bots, you need Javascript enabled to view it ww.djar.eu

شیرین عبادی : تا آخرین لحظه از موکلین بهایی خودم دفاع خواهم کرد

,









شیرین عبادی وکیل بهائیان زندانی ، اخبار منتشره در مورد خود و دخترش را سراسر کذب خوانده و می‌گوید حق شکایت از این رسانه‌ها را برای خود محفوظ می‌دارد .


بعد از نشر اخباری در مورد همکاری شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل با بهائیان در یکی از روزنامه‌های منسوب به جناح راست، روز گذشته خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران به نقل از یک مقام آگاه خبر از گرویدن دختر شیرین عبادی به آیین بهائیت داد. این خبر در حالی منتشر شده که تعدادی از رهبران بهائیان چندین ماه است که از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده و قرار است مورد محاکمه قرار گیرند. شیرین عبادی وکیل این بهائیان، اخبار منتشره در مورد خود و دخترش را سراسر کذب خوانده و می‌گوید حق شکایت از این رسانه‌ها را برای خود محفوظ می‌دارد.

دویچه‌وله: خانم عبادی، در بعضی از رسانه‌ها آمده است که دختر شما به آیین بهاییت گرویده‌اند. آیا این خبر صحت دارد؟

شیرین عبادی: این خبر کذب محض است و ساخته پرداخته‌ی کسانی‌ست که مایل هستند من از انجام امور وکالتی خودم صرفنظر بکنم. زیرا چندماه است که تعدادی از بهاییان را دستگیر کرده‌اند و خانواده‌ی آنها به من مراجعه و درخواست کردند که وکالت بستگانشان را قبول بکنم. من هم پذیرفتم، و برای این که شهامت دفاع را از من سلب بکنند، برخی روزنامه‌های دست‌راستی که ذکر نامشان باعث شهرت آنها می‌شود و من نامشان را نخواهم برد، شروع کرده‌اند به این که بهاییان از من تقدیر کرده‌اند و به دنبالش متاسفانه «ایرنا»، یعنی خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران، به کذب و به دروغ از قول یک مقام آگاه که معلوم نیست آن آگاهی را از کجا آورده است، اعلام کرده‌است که دختر من به آیین بهاییت گروییده و من به همین دلیل از آنها دفاع می‌کنم. هدف از این دروغ پراکنی و این شایعات بی‌اساس این است که شهامت مبارزه را از من سلب بکنند تا در دادگاه، من از موکلین خودم دفاع نکنم. حال آن که این تصور آنها اشتباه است. بارها آزموده‌اند و دیده‌اند که من تحت هیچ شرایطی از پرونده‌ای که قبول کرده‌ام صرفنظر نمی‌کنم. من اعلام می‌کنم تا آخرین لحظه از موکلین خودم دفاع خواهم کرد و به این گونه شایعات دروغ و بی‌اساس، که تکذیب می‌کنم، اساسا توجهی نخواهم کرد. من یک مسلمان و شیعه هستم. خانواده‌ی من افتخار می‌کنند که شیعه هستند. اما این مانع نمی‌شود که من از بهاییان دفاع بکنم.


قبلا هم دختر شما جانش تهدید شده بود و همین باعث شد که شخص رییس‌جمهور به نیروی انتظامی دستور بدهد برای حفاظت از منزل شخصی شما. فکر می‌کنید چرا حملات متوجه‌ی دختر شما شده است و نه خود شما؟


این حملات همواره متوجه‌خود من بوده و از تاریخی‌که دختر من هم رشته‌ی حقوق بشر را دنبال کرد متوجه او هم شد. همانطور که در آن شکایت‌نامه نوشته بودم، کسانی که آرزوی مرگ من را می‌کنند، افرادی هستند که با افکار من مخالف‌اند و با توجه به شایعه‌پراکنی و دروغ و کذبی که «ایرنا» و مسئولین اطلاع‌رسانی جمهوری اسلامی گفته‌اند، معلوم است کسانی که با افکار من مخالف‌اند چه کسانی هستند.

خانم عبادی شما خودتان را مسلمان شیعه می‌دانید و فرمودید که افتخار هم می‌کنید به این مسئله. با این وجود چه چیزی باعث شد که دفاع از چند رهبر بهایی را به‌عهده بگیرید؟

باید بگویم که هر کسی، حتا اگر قاتل باشد، طبق ضوابط حقوق بشر حق دارد در حین دادرسی از وکیل برخوردار باشد. بنابراین وکالت از یک شخص بمنزله‌ی همسویی با او نیست. من بارها از کمونیست‌ها، از مجاهدین، از سلطنت‌طلب‌ها، از روزنامه‌نگارها و دانشجویان دفاع کرده‌ام. پانزده سال است که این کار را به رایگان انجام می‌دهم. اما ممکن است که با عقاید برخی از آنها هم موافق نباشم. دفاع از یک پرونده الزاما بمنزله‌ی همسویی فکری با موکل نیست. برخورداری از یک دادرسی عادلانه و شرکت وکیل در محاکمات، از اصول اولیه‌ی حقوق بشر است. بنابراین در این ارتباط، من که یک شیعه هستم و افتحار می‌کنم که شعیه هستم، دفاع از بهاییان را برعهده گرفتم.

با توجه به این که گروییدن به آیین بهاییت طبق قوانین ایران جرم محسوب می‌شود، بنابراین این خبری که اعلام شده یک اتهام است که به دختر شما زده شده. آیا شما یا دخترتان قصد شکایت از این افراد را ندارید؟

باید به شما بگویم، در هیچ‌یک از مواد قانونی ما بهایی‌بودن جرم نیست و چنین مسئله‌ای در قانون پیش‌بینی نشده است. اما این یک کذب محض است. من و خانواده‌ام افتخار می‌کنیم که شیعه هستیم. من قانونا حق شکایت دارم و از حق خودم استفاده خواهم کرد و شکایت‌نامه‌ی خودم را هم به صورت نامه‌ی سرگشاده در اختیار همه قرار خواهم داد تا بدانند که حتا خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران این شایعات دروغ را منتشر می‌کند که به دنبالش عده‌ای من را به علت ضدیت با اسلام تهدید به مرگ کنند. و من وقتی که نامه می‌نویسم و آقای رییس جمهور دستور می‌دهند که از من حمایت بشود، بنابراین الان آقای رییس جمهور به‌خوبی می‌دانند که چه افرادی هستند که آرزوی مرگ من را دارند. و من در همین‌جا توجه ریاست محترم جمهوری را به همین مسئله جلب می‌کنم: کسانی که آرزوی مرگ من را دارند و محرکین نوشتن آن نامه‌ها الان به‌راحتی قابل شناسایی هستند.

وصیت نامه " محمد رضا شاه آریامهر " ، به بیان شهبانو فرح پهلوی

،

شاهنشاه آریامهر در آخرین هفته های حیات ، در بستر بیماری و در شرایطی غم انگیز و در اوج تلاش مبارزه با بیماری هولناک خود ، با مزاجی رنجور ، ولی با عظمت روحی ستایش آمیز در ساعات متناوب ، سخنانی ایراد و رهنمونهایی فرمودند که مجموعه این تقریرات به صورت پیام زیر تدوین میگردد ؛ باشد که این نوشته ، ترجمان مکنونات درونی و گواه ایران پرستی ابر مرد تاریخ شاهنشاهی ایران که افتخار همسری او را داشته ام بر صحیفه روزگار نقش بندد :

" در اين هنگام كه دور از خاك وطنم در چنگال اين بيماری جانكاه آخرين روزهای زندگی خود را سپری ميكنم ، به عنوان پادشاه ايران زمين اين پيام را به ملتم كه در شوم ترين دوران تاريخی وطنش روزگار تيره ای را ميگذراند ميفرستم . همانند هر مسلمان معتقدی كه در آستانه مرگ از وجدان پاك و صفای كامل روح برخوردار است خداوند بزرگ را به شهادت ميطلبم ، از آن وقت كه صرفا به خاطر جلوگيری از خونريزی هموطنانم ناچار خاك ايران را ترك كردم آنی از فكر سيه روزی تدريجی ملتم ، و مخصوصا اندوه رقت بارشهادت وطن پرستان با نام و گمنامی كه سينه های فراخ خود را در مقابل جوخه های آتش جلادان قرار داده اند فارغ نبوده و با تار و پود وجودم اين رنجهای روز افزون را احساس كردم و در این رهگذر از تقدیر خود رضایت دارم ، که در این دوران آوارگی ضربات تازیانه سرنوشت ، این رنج ملی را بر روح و جسم رنجور من نیز کوفته است ... شگفت اتفاقيست ، در همان لحظاتی كه قلب من از حركت می ايستد ، قلوب افسران دلاورارتش من نيز كه در تكاپوی نجات وطن بوده اند ، پياپی آماج گلوله های دشمنان ايران قرار ميگيرند ، من این تقارن را به پیوند معنوی ناگسستنی که بین خودم و این ارتش که ناجوانمردانه در بستر یک دسیسه ضد ملی و میهنی قرار گرفت ، وجود دارد ، تعبیر میکنم . وبرای اينكه چنين پيوندی جاودان ماند ، توصيه ميكنم كه بعد از نجات كشورم ، كالبدم درگورستان اين شهيدان جانباخته وطن ، مدفون گردد ... من در اين دقايق واپسين شيرينی خاطرات افق ايران عزيز را كه به آن عشق مي ورزم ، در برابر تلخی زهراگين مرض جانسوز قرار داده ام . خاطره شاليزارهای كرانه های دريای خزر ، و مرغزارهای ديلم ، خاطره قله های پربرف سبلان و سهند آذربايجان ، خاطره كوهستانهای سبز و خرم زاگرس كردستان ، و هامونهای عريان بلوچستان ، خاطره اروندرود خوزستان و هيرمند سيستان ، خاطره دشت ارژن فارس ، خاطره حاشيه های كوير سوزان خراسان و كرمان ، خاطره شهركها و دهستانهای ساحلی خليج فارس ، خاطره كوچ عشاير دلير و فداكار و بطور كلی با انديشه همه گوشه و كنار آن سرزمين مقدس و مردم پرتلاش و پرتوان آن ، چشم از جهان .. فرو ميبندم .

به یاد داشته باشیم که صفحات تاریخ وطن ما ، فراز و نشیب های فراوانی را در خود حفظ کرده است ؛ ولی همچنان که حمله اسکندر ، هجوم مغول ، فتنه افغان و اشغال متعدد بیگانگان ، قادر نشدند مشعل فرهنگ و تمدن باستانی ایران را خاموش کنند ؛ مطمئن هستم شعله های فروزان این تمدن و فرهنگ در پرتو انوار خیره کننده خود بر این سیاهی اندوهبار چیره خواهد شد ، و یک رستاخیز ملی افتخارات نسل حاضر را در تاریخ درخشان ایران ثبت خواهد کرد .

من سرنوشت کشور را به قانون اساسی می سپارم . این قانون اساسی ودیعه گرانبهایی است که انقلاب مشروطیت به ملت ایران ارزانی داشته است ، و به همین جهت صیانت و احترام به اصول آن که بنیان تمامیت ارضی و استقلال میهن ماست و همچنین شالوده حاکمیت ملی ، متکی بر قومیت تاریخی و مبانی اعتقادات مذهبی مردم این سرزمین بر اساس آن استوار است ، بر همه آحاد کشور از واجبات ملی است و پاسداری از آن را به پسرم تاکید میکنم .

امیدوارم او که اینک در عنفوان جوانی است و جوهر وجودش مانند هر جوان ایرانی دیگر سرشار از غرور ملی است ، با درک حقایق این تجربه تلخ تاریخی که ملت ایران به بهای گرانی اندوخته است ، پند زمانه را بیاموزد و فقط به اتکای احدیت متعال و پشتیبانی نیروی مردم و همگامی با آن ، پرچم مقدس سه رنگ ایران زمین را در اهتزاز و سرافراز نگه دارد .

ولیعهد جوان را به ایزد توانا و ملت بزرگ ایران میسپارم .

این آخرین اراده من است . "